گفتگو با خانم گلی- بیژن خوزستان و امیر جواهری لنگرودی در باب خیزش انقلابی زن_زندگی_آزادی

https://youtu.be/s0iJukjsxR4?feature=shared

۱۳۸۸ تیر ۱۸, پنجشنبه

خبر های رسیده از خبر نامه ندا

ديوارهاي تهران پُر از شعار است: اين روزها، وقتيکه از خيابان هاي تهران مي گذري، مي بيني که روي ديوارهاي زيادي يک نوار رنگ مشکي کشيده اند. اگر پياده باشي، علت آن را بوضوح مي بيني. خواهي ديد که زير آن نوار مشکي، شعاري نوشته شده است. معلوم نيست که از چه نوع رنگي استفاده کرده اند که حتي از زير رنگ مشکي خود را نشان مي دهند. ديروز براي انجام کاري به خيابان مفتح رفتم. از تاکسي که پياده شدم، اولين چيزي که نظز مرا جلب کرد، شعار بزرگ و پُر رنگ «سرنگون باد جمهوري اسلامي» بود. با تعجب دور و بر خود را نگاه کردم، ديدم با فاصله ي بيست قدم شعار «مرگ بر ديکتاتور» به همان اندازه نوشته شده است. هرچه بيشتر به ميدان 7 تير نزديک مي شدم، فاصله ي شعارها کمتر و تنوع رنگ ها بيشتر مي شد. پيش خود فکر کردم که حتماً سر کارگران شهرداري و بسيج خيلي گرم است که هنوز به چنين محل پُر رفت و آمدي نرسيده اند. کارم که در آن منطقه تمام شد، تصميم گرفتم پياده به سمت تخت طاووس بروم. براي خبر دادن به دوستم به کيوسک تلفن رفتم. دیدم که روي تلفن با ماژيک قرمز پر رنگی نوشته اند: «مرگ بر ديکتاتور»! فوراً بيرون آمدم که نکند فکر کنند که من آن را نوشته ام. پس به کيوسک بعدي رفتم. اما باز هم با شعار «سرنگون باد جمهوري اسلامي» روبرو شدم. در کيوسک بعدي هم همانطور، نوشته بودند: «18 تير». بالاخره از رو رفتم و تلفن خود را زدم، اما کنجکاو شده بودم که اين شعار نويسي تا کجا ادامه پيدا کرده است؟ چشمتان روز بد نبيند، از ميدان 7 تير و تمامي کيوسک هايي که در تخت طاووس نگاه کردم، اين شعارها نوشته شده بود. معلوم است که برخي از دوستان شب پُر کاري را گذرانده بودند. هر شب تعداد شعاردهندگان بيشتر و شعارها راديکال تر مي شوند: از تمامي محله هاي تهران گزارش مي رسد که هر شب صداي شعارهاي شبانه بلند تر شده و تعداد بيشتري از مردم در اين اقدام متحدانه شرکت مي کنند. همچنين هر شب شعارهاي «مرگ بر ديکتاتور» و «مرگ بر خامنه اي» براي مدت طولاني تري فرياد زده مي شود. اگر قرار بود که اين اقدام انقلابي را به مسابقه بگذاريم، ديشب برنده ي آن، شهرک اکباتان بود، که صداي شعارهاي ايشان تا چند کيلومتري شهر طنين انداخته و باعث ايجاد شور و هيجان در شهرک هاي اطرافشان شده بود. از محمودآباد کرج چه خبر؟ اگر به ياد داشته باشيد، در خبرنامه روز شنبه ( 13 تيرماه) اطلاع داديم که در محله محمودآباد کرج، مردم با بسيجي ها درگير شده و پس از گوشمالي فراوان، موتورهايشان را به آتش کشيده و جهت آمادگي براي درگيري مجدد با نيروهاي کمکي بسيج، منطقه را سنگر بندي کردند. امروز از آن منطقه خبر رسيد که پس از متواري شدن بسيجي ها، برخلاف انتظار اهالي، هيچگونه اقدامي عليه آن محله صورت نپذيرفت. تا اينکه دو روز پيش، مأموري از دادستاني کرج براي ابلاغ احضاريه اي به يکي از جوانان متهور آن درگيري آمده بود و گفته بود که يکي از بسيجياني که شديداً مورد ضرب و شتم قرار گرفته بوده است، عليه آن جوان به شکل خصوصي به دادگاه شکايت برده است. جوانان محل که متوجه اين ترفند شده بودند و پيش بيني مي کردند که تدريجاً با شناسايي نام و نشاني ايشان، براي تمامشان چنين احضاريه هايي صادر خواهد شد، جمعاً، به سمت ساختمان منطقه اي بسيج رفته و با پرتاب سنگ و چوب به آن حمله کرده و هرچه که شکستني بود، شکاندند و سپس به حاضرين اعلام داشتند که در صورت پيگيري اين شکايت به منطقه باز گشته و کل ساختمان را به آتش خواهند کشاند. گويا پس از اين اقدام، فرماندهان بسيج به متوليان مسجد محل رجوع کرده و از ايشان درخواست کرده اند تا از طريق ريش سفيدي و حکميّت قضايا را فيصله دهند. جوانان محل هم با اين راه حل توافق کرده اند، اما به متوليان مسجد گفته اند که تنها فرد يا افرادي از همين محل مي توانسته اند که نام و نشاني آنها را در اختيار نيروهاي بسيج قرار داده باشند. پس تا زمانيکه مشخص نشود کدام فرد یا افرادي در محل چنين کاري کرده اند، نمي توانند هيئت حکميّت را تأييد کنند. درود بر جوانان آگاه محمود آباد کرج «انقلاب شما مجوز ندارد!» امروز فرماندار تهران اعلام کرد که برای روز پنجشنبه 18 تير ماه هيچ مجوزي صادر نگشته است. او افزود که: دشمنان از «نظم و آرامشي» که پس از اعتراضات به انتخابات بوجود آمده خشمگين اند و سعي دارند تا با استفاده از شبکه هاي خارجي در اين «نظم و آرامش» خللي ايجاد کنند، درصورتيکه ما آماده ايم با هرگونه اخلالگري و آشوب مجدانه برخورد کنيم. پدرم وقتي که ديد از اين گفته ي آقاي فرماندار تا چه حد خشمگين شدم و ممکن است کار به شکستن وسايل خانه بکشد، با خونسردي گفت: بابا جان، تازه اول کاره، اين انقلاب از اين صحنه هاي فکاهي زياد خواهد داشت. يادم مي آيد آنوقت ها (سال 57) هر دفعه که مردم براي تجديد قوا توي خودشون ميرفتند، يا اينکه براي اوضاع تازه اي که پيش ميآمد، راه هاي تازه اي پيدا کنند، حکومت توي بوق و کرنا ميکرد که اعتراضات «تمام شد»! و بعد هم اعتراضات مردم را پاي عوامل «ارتجاع سرخ و سياه» مي گذاشت. اما معلوم بود که خودشون هم حرف خودشون را باور نداشتند. خوب، اگر تموم شده بود، پس چرا هنوز سرباز و گاردهاشون توي خيابون بودند. یکبار هم حتما شنيدي که تيمسار ازهاري که نخست وزير شده بود، چون مردم به ناگاه با وضع جديد حکومت نظامي و منع آمد و شد، روبرو شده بودند، براي يافتن راه هاي مناسب تر مقابله با آن اوضاع، مدتي را به خيابان نيامدند و مثل همين هفته، از پشت بام هايشان شعار مي دادند. حضرت تيمسار که اين را به پاي عقب نشيني درازمدت و دائمي انقلاب و موفقيت خودش گذاشته بود، توي راديو و تلويزيون اعلام کرد که: اين سر و صداهايي که شب ها مي شنويد، «نوار» است که دشمنان پخش مي کنند، در صورتيکه مردم ما در نهايت نظم و آرامش به سر مي برند. مردم که اينرا شنيدند ،فرداي آن روز به خيابان آمدند و شعار جديدي را که مخصوص تيمسار درست کرده بودند فرياد زدند. که حتماً شنيدي: «ازهار ي گوساله، اي خر چهار ستاره، ميگي اينم نواره؟ نوار که پا نداره!» بنابراين دخترم! اصلاً عصباني نشو! اين فرماندار ما هم چهارپايي از نوع ازهاري است. بيچاره که با صداهاي شعارهاي شبانه ي مردم رنگ از رُخش مي پريد، و از ترس خوابش نمي برد، حتماً چند عدل پنبه تو گوشش گذاشته و چون صداي مردم را نمي شنود، يواش يواش، امر به خودش هم مشتبه شده که گويا انقلاب تمام شده است. اما من مطمئنم که امروز عصر، نه تنها مردم بيرون خواهند آمد، بلکه شعاري هم براي اين يکي گوساله آماده خواهند داشت. گو اينکه اين داستان را بارها از خودش شنيده بودم، اما باز هم حرف هايش بسيار آرام کننده و اميد دهنده بود و مرا قادر ساخت کمي فکر کرده و اوضاع را دوباره ارزيابي کنم. مگر نه اينکه خيابان ها پر از نيروهاي مسلح است؟ مگر نه اينکه هر شب صداي مردم بلندتر شده است و شعارها راديکال تر شده اند؟ مگر نه اينکه ديوارهاي محله ما را شعارهاي «مرگ بر جمهوري اسلامي» و «مرگ بر ديکتاتور» پر کرده است؟ مگر نه اينکه تمامي هفته دوم را بدون مجوز و با دست خالي نيروهايشان را از نفس انداختيم؟ مگر نه آنکه با اراده ي مشترک خود، در بسياري از نقاط مملکت برق را قطع کرديم و نگذاشتيم احمدي نژاد از صدا و سيما پرت و پلاهايش را به گوش مردم آن نقاط برساند؟ مگر نه اينکه خامنه اي و حکومت مجبور به عقب نشيني شدند و ما را «مردم» دانستند و «اغتشاشگر» خواندن ما را به «رسانه هاي بيگانه» نسبت داده اند، که اين خود نوعي «شکر خوردم» است؟ پس اين انقلاب زنده است و پُر انرژي و اراده کرده است که امروز بيرون بيايد! اين انقلاب مردم نيست که براي تداومش به مجوز شما نياز داشته باشد. ما، مردم ايران ايم که مجوز حکومت شما را باطل کرده و بزودي خود را از شّرتان خلاص مي کنيم. مرگ بر جمهوري اسلامي

هیچ نظری موجود نیست: