گفتگو با خانم گلی- بیژن خوزستان و امیر جواهری لنگرودی در باب خیزش انقلابی زن_زندگی_آزادی

https://youtu.be/s0iJukjsxR4?feature=shared

۱۳۹۳ آبان ۱۹, دوشنبه

وبلاگ انجمن فرهنگی - اجتماعی اندیشه - گوتنبرگ (سوئد)/ با یاد جلیل جواهری وهمراهانش در شهرستان لنگرود

نمایی از مبارز راه آزادی
جلیل جواهری


بادیدن این مجموعه عکس از آلبوم فروغ جواهری که چهره داداشش جلیل جواهری را سایبان دیدش کرده بود . دیدن کل عکس ها برام جلوه ای دیگر یافت.


من که هفت و هشت سالی از جلیل بزرگترم ، هر یک از این عکس ها برشی از زندگی او را برایم واگویا می نماید.


جلیل تا جایی که یادم هست درسال ۱۳۳۶در محله راه پشته، درطبقه دوم همین خانه عموی من، سید جلال جواهری،بدست خورشید ماما- مامای خانگی- ، ازمادرش« فخر السادات اشکوری» زن عمویم گرفته شد.

همه سال های کودکی ، جوانی ، نوجوانی و برومندی و بالندگی او با ما در همان میدانگه کوچه باریک و تنگ جواهری ها و محله راه پشته سپری شد.
جلیل کتاب خواندنش را ازمادرش داشت . بزرگ و بزرگ و بزرگتر که شد وقتی به او کتاب می رساندیم . مادرش نکی بدان ها می زد و گاه گاهی هم زیر میزی حرف و حدیثی عمدتا از زاویه مثبت قضایا، بارمان هم می کرد. جلیل بی هیچ آداب و ترتیبی به خیل کتابخوان های فامیل افزوده شدو اغلب کتابهای کتابخانه آن سال های مارا که مدیریتش با «هادی» داداشم  بود ، امانت می گرفت و می خواند. آن پسر عموی ما غلامرضا نیز کتابخانه ای برایش راه انداخته بود ،مشتری کتاب های او هم بود... با کتابخانه شهرلنگرود هم حشر و نشر داشت .
انقلاب بهمن که شد جلیل دیپلم را گرفته بود و در صف مبارزاتی شهرهم با جمع دوستان هم آواز خویش، مناسبات فعال در حوزه های مختلفی داشتند. بعد از قیام یک باره جلیل به فکر راه انداختن یک روزنامه شهری شد. من که تازه از تهران آمده بودم ، قراری را فراهم آورد و ایده خودش را با من تقسیم کرد . همه کاررا برای یک شماره روزنامه فراهم آورده بود. صفحه بندی اش را هم در ذهنش داشت . قبل از چاپ، به اش گفتم : من آدم روزنامه نگاری را می شناسم که در روزنامه کیهان کار می کنه ،هم می تواند در صفحه بندی و هم در خطاطی و هم طرح های هنری روزنامه کمک مان کنه ! پیش شرطش این بود که در محتوای کار دستی نبرد. به او گفتم : اول باید او بپذیرد ، چنانچه قبول کرد عالی است و مطمئن باش که تنها پیشنهاداتش را به ما خواهد گفت . پرسید من او را می شناسم . گفتم ، حتما اسم اش را شنیدی . او «محمود پاینده لنگرودی» است. بهر رو جنس آماده رابرای محمود بردم و او با حوصله به حرف هام گوش داد و در حاشیه آن نکاتی را که به نظرش رسید نوشت که عمدتا رسم الخط روزنامه ای بود که همه را بکار گرفتیم . اولین شماره اش به نام « ژیویر» یعنی فریاد منتشر شد. هیچ نشانی از تهیه کننده و سردبیر و مدیر مسئول نداشت . چرا که این روزنامه هدفش افشاء پدر سوخته بازی بازاری های شهر لنگرود و مناسبات ارباب رعیتی فرمان رانده بر روستائیان و «ژیویر» آنها باشد . من بعد درگیر کارهای جورواجور دیگری شدم و کارشماره۲ هم ردیف شدولی بدلیل مشکلات مالی منتشر نشد. 
باید بگویم؛ جلیل دیپلم که گرفت برای دنبال کردن ادامه تحصیل در رشته راه و ساختمان به رشت رفت و فوق دیپلم همین رشته را در آنجا گرفت. جلیل ما قبل از انقلاب۵۷ با مسائل سیاسی آشنا شد و در جریان انقلاب در جو فعال سیاسی شهر و خاصه محله راه پشته و اینطرف آب،یکی از زمره فعالین برپایی اعتراضات و تظاهرات توده ای علیه رژیم شاه بود؛در ادامه کار سیاسی او و جمع اهل کتاب و مطالعه همراه وی که ازمسیر خط چریک ها ی فدایی و حزب توده گذشته بودند و بعد از قیام با کمک تعدادی از رفقا و دوستانش گروه« آرمان طبقه کارگر » شمال رابنیاد نهادند. در بهار۵۹ جلیل و عده ای از همرزمانش در این گروه به هواداری از مارکسیسم انقلابی و «اتحاد مبارزان کمونیست » برخاستند.
 بدین ترتیب جلیل جواهری یکی از اعضای تشکیلات «اتحاد مبارزان کمونیست» در شهر رشت و مسئول بخش کارگری و تدارکات این تشکیلات بود .
باید گفت: جلیل جواهری در رشت ماند و یک جوری رشتی شد و درهمان ولایت در مهر سال ۶۱دستگیرش کردند و در همان ولایت به زندانش کشاندند و در همان جا، نازک آرای تن اش را در اسفند ۶۲ در زندان شهر رشت با تیرباران نمودنش ،از ما ها گرفتند و دزدانه و زبونانه در تازه آباد رشت خاکش کردند.
عکس های بالا ضریب رشد او در طول زندگی اش را به نمایش می گذارد. عمویم «سید جلال » بعد از جنایتی که رژیم جانی اسلامی در حق پسرش جلیل روا داشت همه غم و غصه ها و دلتنگی هایش را به درون ریخت ، یک سال بیشتر دوام نیاورد وزن عموی ما « فخر السادات اشکوری » از یک سوی غم نبود فرزند دلبندش « جلیل» و از سوی دیگر خواهرزاده اش « حامد »  که بدست جلادان نظام اسلامی  جان باخته بودند.این زن جسور و شجاع  با همه جسارتی که در افشاء برملا کردن داغ فرزند و دیگرعزیزش در کل گیلان از حود به ثبوت رساند ، بعد از سه سال ازدست رفت!
این تابلو یگانه آرایش دائمی او را با خود داشته و دارد و بیگمان ماندگاری یاد و نام او را برای یکایک مان برای همیشه با خود به همراه خواهد داشت .
امیر جواهری لنگرودی
دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳ برابر با ۱۰ نوامبر ۲۰۱۴

هیچ نظری موجود نیست: