گفتگو با خانم گلی- بیژن خوزستان و امیر جواهری لنگرودی در باب خیزش انقلابی زن_زندگی_آزادی

https://youtu.be/s0iJukjsxR4?feature=shared

۱۳۹۹ مرداد ۲, پنجشنبه

امیر جواهری لنگرودی: دوم مرداد به اعتبار تولد آقا مهدی غبرایی




پنجشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۹ برابر با ۲۳ جولای ۲۰۲۰
به اعتبار تولد آقا مهدی غبرایی
هر کس به کسی نازد ، ما هم به کسی نازیم!
امیر جواهری لنگرودی

*****

لنگرودی جماعت، دارندگان و باشندگان فراوانی را در درون خود جای داده است که بازپرداختن به نمای زندگی آنان ، برنسل جوان ما کمک می کند که باروری جامعه فرهنگی و پیشینه آنرا دقیقتر و مسئولانه تر بشناسند.
دوم (۲) مرداد سالروز تولد آقا مهدی غبرایی است. باز پرداختن به همه ابعاد زندگی وی؛ خود کتابی است بوسعت زندگی او که در مجموعه ( تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران )، نشر ثالث که آقای کیوان باژند در گفتگویی که با آقا مهدی غبرایی داشت در  ۲۵۰صفحه ای گرد آورده است و تازه این آغاز راه است که در آنجا آمده است. 

  در رکن اباد زندگی خانواده غبرایی های قناد لنگرودی، سه تفنگدار را در ترجمان آثار خوب جهان یاد باید کرد. داداش هادی به همراه زری جان غبرایی و فرخنده خانم همسرش در شهریور سال ۱۳۸۲ و قاسم (فرهاد) غبرایی درسال ۱۳۷۳ هر دو در دو مسیر جاده شمال به تهران در تصادف مرگبار ماشین جان باختند  و در میان مان نیستند .
در لنگرود و ایران و هر کجای جهان اگر به سیمای برادران غبرایی ها بنگریم، جامعه کتابخوان و عاشقان مطالعه، در حوزه بازخوانی ادبیات جهان ، باید خود را مدیون ترجمه های خوب مترجم های بزرگ شهر و کشورمان ، برادران غبرایی بدانیم .

در این میان سهم آقا مهدی از شمارش فزون است و هر چه که بدوی به او نخواهی رسید. خود آقا مهدی درگفتگو با کیوان باژند در باره خودش می گوید :


« من در لنگرود به دنیا آمدم. بخشی از سرزمین سر سبز شمال میان جنگل کوهستانی لیلاکوه و بندر دل انگیز چمخاله ودلم رنگ هر دو را گرفته؛ گاه تنگ و پر مهر و گاه گسترده و موج زن یا مثل دریا گاهی ارام و گاهی " از خشم به روی مشت زن"
از کودکی با قصه های ننه جانی که از قضا نامش شهربانو بود، افسون شهرزاد اسیرم کرد و در دام قصه های دراز تو در تو افتادم تا امروز .
در جوانی حقوق سیاسی خواندم تا حق خود و دیگران را بگیرم اما محاق نصیبم شد. دن کیشوت وار به جنگ نامردمی ها رفتم و خواستم " چرخ بر هم زنم" اما چرخ نیشخندی زد و به راه خود رفت. سپس باز به دامن قصه ها آویختم وبه طوق اسارت داستان گردن گذاشتم و این شد که هستم .
" سنگ الفاظ " به دوش کشیدم و به هر دری زدم تا معنایی به زندگی بدهم. خواستم مهربان باشم و از آن چه لذت می برم دیگران را بی نصیب نگذارم. حالا که عمری گذشته به روی دنیا لبخند می زنم » مهدی غبرایی

امیدآنکه این مختصر در سالروز تولد او؛ وسیله گردد که جوانان ما با مراجعه به آثار جاویدان ترجمه های او، دنیای شناخت خود را وسعت دهند و به این افتخار آفرین شهر مان خسته نباشید بلند گویند.
مهدی جان تولدت را به تو ، به خانواده ، و همه فامیل محترم غبرایی ها تبریک می گوییم . همنفسی ، همراهی و هم آوایی با تو ارزش ماندگار دوستی را صد چندان می کند . همچنان بمانی و سربلند...!  

هیچ نظری موجود نیست: