گفتگو با خانم گلی- بیژن خوزستان و امیر جواهری لنگرودی در باب خیزش انقلابی زن_زندگی_آزادی

https://youtu.be/s0iJukjsxR4?feature=shared

۱۴۰۰ مهر ۸, پنجشنبه

امیرجواهری لنگرودی / گزارش هیجدهمین جلسه محاکمه‌ی حمید نوری (عباسی) از استکهلم

یادداشت ۱۸

گزارش هیجدهمین جلسه محاکمه‌ی حمید نوری (عباسی) از استکهلم

     امیرجواهری لنگرودی

                                                        amir_772@hotmail.com                                                              دوشنبه۲۹ شهريور ۱۴۰۰ برابربا ۲۰ سپتامبر۲۰۲۱



  هفته هفتم وهیجدهمین جلسه دادگاه حمید نوری(عباسی)،درسالن ۳۷دادگاه مرکزی شهراستکهلم پایتخت سوئد، دوشنبه ۲۹ شهريور برابر۲۰سپتامبر،به جرم مشارکت درکشتارزندانیان سیاسی درتابستان ۱۳۶۷،کارخود را به پیش برد. جلسه امروزدوشنبه درلیستی که پیش ازاین ازسوی دادگاه منتشرشده است، شماره روزندارد.جلسه پیشین جلسه هفدهم است وجلسه بعدی شماره ۱۸ خورده است.

  دراین جلسه ازدادگاه که در«روز رزرو»برگزارشد. نصرالله مرندی که یازده شهریورماه ودردهمین جلسه دادگاه شهادت داده بود،به سوالات وکلای مدافع حمید نوری پاسخ داد.

وکلای نوری گفتند:آنچه که آقای مرندی دردادگاه گفته باآنچه که اودرپیش پلیس گفته است تناقض دارد ومتفاوت است.نصرالله مرندی اما این مسئله را رد کرد و گفت که تناقضی درگفته‌هایش وجود ندارد. اوگفت که درراهروی مرگ، صدای حمید عباسی(نوری) را شنیده وچون سرش را بالامی‌آورد نیمی ازبدن اورااز چشم بند دیدهاست:

مرندی گفت:«برای من هیچ مهم نبود که از قانون اینها پیروی کنم ،تهش مرگ بود ومهم نبود که به خاطربالا آوردن سرم کتک بخورم».

نصرالله مرندی که در دهه ۶۰ به دلیل عضویت درسازمان مجاهدین خلق، زندانی وبه ۱۵ سال زندان محکوم شده بود پیش ازاین درجلسه دهم دادگاه گفته بود که روز ۱۲ مرداد وقتی اورا به هیات مرگ برده‌اند:«پنج نفرروبه‌روی من بودند. وسط، حسینعلی نیری نشسته بود. کنارش ازراست [مرتضی] اشراقی و [مصطفی] پورمحمدی که من آن زمان نمی‌شناختم. سمت چپ نیری، [ابراهیم] رئیسی نشسته بود که من اوراهم آن‌وقت نمی‌شناختم اما بچه‌های کرج می‌شناختند چون دادستان کرج بود. کناراوهم [اسماعیل] شوشتری نشسته بود».

دراین بخش همه تلاشم این بود: که عین گفت وشنود دادگاه راانعکاس دهم.

*****

دراین نشست که ازسری جلسات رزرودادگاه بود دوتن ازآقایان نصرالله مرندی ومسعود اشرف سمنانی زندانی سیاسی وازجان‌ به‌در‌بردگان اعدام‌های سال ۶۷به عنوان شاکی وشاهد،حضورداشتند تا درباره نقش حمید نوری دراعدام‌های دهه ۶۰،وضعیت زندان گوهردشت وبه پرسش های دادستان وقضات دادگاه ووکیل مدافع نوری پاسخ دهند.

قابل توجه است که پیشتراقای نصرالله مرندی به‌عنوان شاکی وشاهد دوم دردهمین دادگاه محاکمه‌ی حميد نوری،صبح پنج‌شنبه دومسپتامبربرابر با ۱۱شهریور،شرکت داشتندودرآن روزاقای مرندی فرصت اینکه به پرسش های وکیل مدافع نوری پاسخ دهند، نداشتند. 

درروزدوشنبه،درحضوردیگرباره شهادت نصرالله مرندی عمدتا به سئوالات وکلای حمید نوری جواب داد.

ادامه بازجویی ازنصرالله مرندی:

رئیس دادگاه،امروزدوشنبه بیستم سپتامبراست ومترجم جدید هم داریم واقای نصرالله مرندی درداگاه حضوردارند . دادگاه را آغازمی کنیم.

اگردادستان‌هاسئوالی ندارند،نوبت وکلای مدافع حمید نوری است.

وکیل مدافع نوری:به نصرالله سلام می کند ومی گوید:اسم من دانیل مارتوکوس است ومن وکیل حمیدی نوری هستم ویک وکیل مدافع دیگربه نام توماس سودرکویست دربغل دست من نشسته است.

چند هفته پیش دادستان ازشما بازجویی کرد که الان هم صحبتش شد.همین‌طور که می‌دانیدازآن تاریخ مدتی گذشته است،امامن یادداشت های ازآن اظهارات تو کردم وازآن چیزهای که توکردی،همه چیزیادم است.ممکن است من اشتباه نوشته باشم،بنابراین وقتی می گویم،اگردرست نبود،شما حتما تصحیح کنید. اگرچیزجدیدی بودمی گویید.چون مدت زمانی ازبازجویی تان گذشته،من مجبورم که تکرارکنم وشما هم کمی صبورباشید.

سئوال اولم این است:ازآنروزی که جلسات دادگاه تشکیل شده است،آیا همه دادگاه را گوش کردید؟

نصرالله مرندی: تقریبا بلی.

وکیل نوری:سه یا چهارروزاول،دادستان تفهیم اتهام می‌کرد،آیاآنجا حضور داشتید؟  

نصرالله مرندی: بخش بیشترش بودم.

وکیل نوری:خوب من سئوالم را ازاین شروع می کنم درمورد تحقیقات مقدماتی موکل من(حمیدنوری)که وسیله شد که دستگیرگردد. موکل من یک روزشنبه نهم(۹) نوامبر۲۰۱۹ دستگیرشد.اگردرست یادداشت کرده باشم،دفعه قبل که ازشمابازجویی شد،این ها راگفتی.که تودراینترنت دیدی که شخصی دستگیرشده، درحوادث سال۱۹۸۸ نقشی داشته است ولی چند روز بعد از این دستگیری،شما توانستید بفمید که  اسمش چی است وعکسش را ببینید. این درست است؟

نصرالله مرندی:من دربازپرسی پلیس گفتم:تقریبا درماه نوامبریک فردی دستگیر شد.اشتباه نکنم ۱۱و۱۲نوامبر.دقیق نمی دانم.دوتاسه روزبعد که دادستانی تائید کرد.اسمش حمید نوری بود که ادعا نیست ودرجنایت هم دست داشت .

شاید من نام اورا طی ان چند روزنمی دانستم تا این که دراینترنت دیدم.

وکیل نوری:شماخودتان دربازجویی پلیس اشاره کردید بعدا به آن برمی‌گردیم. ولی فعلا سئوال من حول این بود که گفتم : شماازاول نام او را نمی دانستید و بعدازچند روزدراینترنت اسم وعکس اش رادیده بودی،دو باره هم تکرارکردی. آیامن این را درست فهمیدم؟

نصرالله مرندی:من جوابم رادادم.یکباردر اینترنت خواندم اسمش را نمی دانستم .در این فاصله زمانی مشخص شد که این فقط حمید نوری است که دست درجنایت داشته است .

وکیل نوری: اکی یعنی شما این اطلاعات را در روز دستگیریش یعنی نهم نوامبر نگرفتید؟

نصرالله مرندی:این استنباط شما است.من دو بارتوضیح دادم.

وکیل نوری: خوب اکی،یادت می‌آید به پلیس چی گفتید؟

نصرالله مرندی: تقریباهمین حرف‌هایی که الان توضیح دادم به پلیس هم گفتم.می توانید به نوار من در پلیس مراجعه کنید!

وکیل نوری: اکی البته آن بخش هایی که لازم است را من با اجازه دادگاه می خوانم و شما گوش می دهید .

صفحه ۸ در پروتکل اف(F) شماره۴ آن آمده است. این بازجویی درتاریخ ۲۴ ژانویه ۲۰۲۰به شکل دیالوگ بوده است.بند دوم ازبالا وسه بند بعدازآن.نظرمن این است که حرف‌هایت فرق می‌کند.رئیس دادگاه توضیح داد:که اونوشته ازمطبوعات فارسی زبان خبر را دریافت کرده است.

نظرمن این استکه؛ حرف هایش فرق می کند ولی اگر رئیس دادگاه می گوید: نه،فرق نمی کنه خیلی مهم نیست !

وکیل مدافع نوری: اجازه بدهید بخوانم؛پلیس از تو می پرسد، در چه زمانی اسم این شخصی که دستگیر شده را فهمیدید؟

شنبه شب وقتی کاوه موسوی بااو مصاحبه کردند.او اسم این شخص را آوردبود.شما چه اسمی راگفتید؟بعد افزودیدکه حمید نوری رادستگیرکردند که درزندان به نام حمید عباسی کار می کرد!من هم که شروع کردم گفتم:که موکل ما روز شنبه نهم نوامبردستگیرشده است.توهم که ازحرف هات آنگونه که گفتی؛همان شبش فهمیدی!برای این نوشته ایکه من خواندم چه پاسخی داری؟آیا درسته همان شبش متوجه شدید یا اینکه دو تا سه روز بعدی، کدام اش درست است؟ 

نصرالله مرندی:من فکرمی کنم که خود شما متوجه صحبت من نمی شوید و من کاملا درست گفتم که "شورای مدیریت گذار" ازقول کاوه موسوی گفته و الان هم درکانال تلگرامی اش هست.من شنیدم که دستگیر شدوبعدازمدت کوتاهی  اسمش مطرح شد.

 وکیل نوری: این را خواندم ،کاوه موسوی الان درست است.

نصرالله مرندی:بلی مصاحبه او در تلگرام «شورای مدیریت گذار» است.

وکیل نوری:درمورد حمید نوری که شما به آن حمید عباسی در بازجویی تان می گوئید.اولین تماس‌تان باحمید نوری که من یادداشت کرده ام بهار۱۳۳۶بود. درسته؟

نصرالله مرندی: بلی

وکیل نوری:گفتید او توی بند اومد وخودش رامعرفی کرد و گفت من حمید عباسی و دادیار هستم. درسته؟

نصرالله مرندی: تقریبا اینجوری دارید می گویید ولی من کامل‌تر گفتم.

وکیل نوری:خوب درسته دیگه.من اینجوری یادداشت کردم و الان هم مدت زیادی ازآن گذشته است و من همه عبارات شما رایادداشت نکردم ولی درمجموع اینطوری بود.

نصرالله مرندی:می‌خواهید من صحبت ام را کامل هم درپلیس و هم دردادگاه، دوباره توضیح دهم که هر دو جا یک حرفی زدم؟

وکیل نوری:ازآن بگذریم.حالابرمی‌گردم.سئوالم رابپرسم. می‌گویید: این حمید عباسی که می گویید ، لباسی اش چه شکلی بود،علایم ونشانه های خاصی داشت؟مثلالباس هاش وکفش هاش یا هرچیز!

نصرالله مرندی: لباس شخصی داشت. اما پس از ۳۳ سال چه می‌دانم. اما می‌دانم که لباس شخصی داشت.

وکیل نوری:من نمی فهمم سئوال جدیدبود یعنی چه،منظور تان ازلباس شخصی چیست؟

نصرالله مرندی:نمی توانم الان از خودم بسازم . لباس معمولی تنش بود.دقیق یادم نیست ولی لباس پاسداری تنش نبود. اگرلباس پاسداری تنش بودداشت ذهنم را بیش‌ تر می‌گرفت. امالباس پاسداری نداشت.

وکیل نوری:اکی،کفش هاش چی؟آیا به کفش‌هایش را دقت کردید؟

نصرالله مرندی:من یادم نیست چه کفشی داشتم.خودش برام مهم نبود،چراباید کفش‌های حمید عباسی را بدانم.چیزی یادم نیست.

وکیل نوری:شماجواب مستقیم بدهید.احتیاج نیست که سئوال هارازیرعلامت سئوال ببرید.اگرنمی دانی بگو نمی دانم. آیایادت می‌آید برای پلیس درباره کفش حمید عباسی چیزی گفته باشی؟

نصرالله مرندی: نه چیزی یادم نیست.

وکیل نوری:اکی پس بااجازه دادگاه صفحه ۳۴(F)بازجویی که درتاریخ ۲۴ژانویه انجام شده رامی خوانم. پلیس از شما پرسد: علایم خاصی داشت مثلا در مورد حرکت کردن.

شماگفتید:بلی یه چیزی بود. گفتید: همیشه کفش‌های کتانی و ورزشی پایش بود.بعدگفت:نمی دوم چه جوری توضیح بدهم .یه جوری می کشید. گفتید: دمپایی مانند بود.پشت کفش‌هایش را تامی کرد.برداشت من این است که شما درباره کفشش توضیح داده بودیدو خیلی هم توجه کرده بودی.اما امروز می‌گویید نمی‌دانید؟سئوالم اینگونه می پرسم:آیایادت می اید که به پلیس اینها را گفته باشی؟

نصرالله مرندی: همه صحبتها را گفتم  و درست هم هست و نه روز اول. پلیس ازمن پرسید: چه ویژگیهای از حمید عباسی می دانی؟من آنچه یادم بوددرمجموع گفتم وهمه این حرف هارا زدم درباره نوری توضیح دهید من توضیح دادم. نه روز اول که شما از من سئوال کردید.

وکیل نوری:اکی شاید این سوء تفاهم شده که چه وقتی بوده ولی درکلشایدسوء تفاهم شده،ولی این جوابت درسته که می گفتی که پاشنه کفشش را می خواباند؟  

نصرالله مرندی:تماما درست است.چون پلیس از من می خواست که من چقدر حمید نوری رامی شناسم و ویژه گی هایش چه بود.هر چه که یادم بوددرکلیتش گفتم. بلی درست است.

وکیل نوری:خوب ادامه می دهیم.اسم یک شخص که اینجا "عرب"عنوان شده،شنیدید.؟آنچه من یادداشت کردم،تکرار می کنم یادداشت های من خاصه است وکلمه به کلمه نیست. گفتی من یک کسی به نام"عرب"راشنیده بودم اما هرگز ندیده بودم. درسته؟

نصرالله مرندی:بلی من"عرب"راندیده بودم،فقط درباره‌اش شینده بودم.

وکیل نوری: چیزی که برای من مشخص نشده بود این است که "عرب"درکدام زندان کار می‌کرده وشما راجع به او شنیدی؟

نصرالله مرندی: بازجویی های من چنین سئوالی نشد ولی فکر کنم هم در گوهر دشت و هم اوین دیده باشم.

وکیل نوری:خوب حالابه این بخش که دادستان ادعا می کنه که بخش اعدام ها بوده ورود می کنیم.این جورکه من متوجه شدم،درتاریخ۸مرداد،تو در بند۲بودید وگفتی که عباسی وناصریان درتاریخ ۱۰مرداد آمدند سئوال وجواب کردند. درسته اینهایی را که گفتم؟

نصرالله مرندی: ۱۰مرداد لشکری ما راازبند بیرون برد. سپس ناصریان و عباسی ازما دربیرون بازجویی کردند.فکرکنم که جوابم را دادم.من این ها را دیدم، شنیده ها را نمی دانم.

رئیس داگاه: حالا ازاین سئوال را بگذر. برای اینکه جواب سئوال شما را داد.

وکیل نوری: اکی ولش می کنم. یک سئوال دیگری می کنم .دهم مرداد لشکری شما را بیرون برد؟ ایا شاهد دیگری هم آنجا بوده است؟

مرندی:من رابعدازسئوال وجواب به انفرادی بردندومن کسی راآنجا ندیدم تا همان دوازدهم وسیزدهم که رفتم فرعی!ولی زمانیکه ما را به راهروبردند، یک تعدادی بودیم وازآن بندتعدادی بالای ده ساله را بیرون بردند.

وکیل نوری: یعنی می‌برد پیش عباسی وناصریان؟

نصرالله مرندی:بلی،ناصریان وعباسی دربیرون بازحویی می‌کردند.

وکیل نوری: چه جوری بازحویی می‌کردند، همه با هم اند یا تک تک است ؟

نصرالله مرندی:با یک فاصله‌ای ناصریان وعباسی ازمن سئوال کردند.

وکیل نوری:ازآنهایی که آنجا نشسته بودند می توانی چنداسم ببری.انگاردر بازجویی  پلیس اسم هایی را بردی که در راهرو بودند!

نصرالله مرندی:من ازراهرواسمی نیاوردم،ازرهروی که ما رابردند چند نفررا گفتم ولی از راهرو دهم اسمی نیاوردم.

وکیل نوری: یعنی پانزدهم مرداد بله؟

نصرالله مرندی: بلی ،دهم مردادمن اسم کسی را نیاوردم.

.کیل نوری: ازشما می پرسند،آیاشما می توانید به خاطربیاورید که همبند و زندانی های دیگری هم بودند ومتوجه شدید که آنها هم بودند؟

نصرالله مرندی: می توانید گزارش پلیس را بخوانید!

وکیل نوری:آیا شما دربازجویی پلیس اسم کسی را بردید یا نه؟

نصرالله مرندی:من گفتم، ولی تاریخش یاد نیست که چه روزی بوده است ولی پانزدهم را مطمئن هستم که گفتم.

وکیل نوری: اکی ولی الان بحث روز دهم است.

نصرالله مرندی : ولی من چیزی یادم نیست.شما می توانید مطرح کنید.اگریادم باشه به شما خواهم گفت.

وکیل نوری:اکی من می تونم الان کنترل کنم ولی اول اجازه بدهید که از اقای قاضی بپرسم؛ می توانم سئوال طرح کنم یا نه؟!

وکیل نوری:درتحقیقات مقدماتی ازشما،دومین بازجویی که ازشما می کنند درتاریخ پنجم یونی فوریه ۲۰۲۰، آنچه را که من می خواهم بخوانم،اسامی است که درآنجا برده شده،درحالیکه شما گفتید:یادتان نمی آید که چه اسم هایی را به پلیس گفتید؛.ببنید بحث برسراینکه شما درنزد پلیس اسم هایی را بردید واینجا می گویید که آن اسامی را به خاطر نمی آورید.

نصرالله مرندی:من این حرف رانزدم.گفتم اسم ها را به جامی آورم وتاریخ را به جا نمی آورم .

وکیل نوری:اکی،اکی دردهم مرداد،می دانی چه کسانی شما را دیدند وقتی شما را ازبند می بردند؟

نصرالله مرندی:ما بالای دهساله ها دربیرون بودیم والان اسم فردی یادم نیست!

وکیل نوری: مثلا اسم رضا فلاح را می شناسید !

نصرالله مرندی:من رضا فلاح را می شناسم.

وکیل نوری: آنروزشما ایشان را دیدید،یا ایشان شما را دیدند؟

نصرالله مرندی: من اسمی ازایشان نیاوردم. نشان‌گذارینگ

وکیل نوری: محمد خدابنده‌لویی را هم می‌شناسید؟

نصرالله مرندی:من اسامی اینها را آوردم. بلی اسمش راآوردم.اما وی ربطی به تاریخ ۱۰مرداد ندارد.

وکیل نوری:خدابنده‌لویی چی را حوالی دهم(۱۰)مرداد یادتان می آید؟

نصرالله مرندی:خدابنده لویی اصلا اوین بود،نه درگوهردشت. من گفتم:خدابنده لویی؛شاهدی است که به خاطر ضربه ای که حمید عباسی برسرش زد،کورشده بود.شما می توانید او را به دادگاه احضارکنید!

وکیل نوری:شما را دهم مردادبه سلول انفرادی می برند.تا آن‌جا که من ‌فهمیدم شما از دهم تا دوازدهم در سلول انفرادی بودید؟

نصرالله مرندی: بلی از دهم یا ۱۳مرداد.

وکیل نوری:بعدهم شما را تا ۱۵مرداد به فرعی می برند.

نصرالله مرندی: بلی.

وکیل نوری:بعدشمارابه کریدوردربرابر"هیئت مرگ"می برند ؟

نصرالله مرندی: بلی درسته.

وکیل نوری:شمادرهمان تاریخ۱۵مردادهم به"کریدورمرگ" میروی و هم به "هیئت مرگ"، درسته؟

نصرالله مرندی: بلی

وکیل نوری:قبلا هم گفتی لوکال دادگاه کجا بود؟آیا همیشه آن‌جا دادگاه بودیاقبلاجای دیگری بود و برای کاردیگری استفاده می شد درکجا؟

نصرالله مرندی: توضیح بدهم ؟کریدورمرگ طبقه اول زندان گوهر دشت بود.زندانیان را می آوردند نزدیک آن کریدور می نشاندند، که ماآنجا را سمت راست می گفتیم؛یعنی هنوزبه دادگاه نرسیده است.تیم"هیئت مرگ"جایی نشسته بودکه دردو اطاق تو در تو بود.افراد را ازکریدوربه اتاق مرگ می بردند.بعد از چنددقیقه بیرون می‌آوردند،اگر اعدامی بود، غالبابه سمت چپ کریدور و اگراعدامی نبودند به سمت راست می‌نشاندند.گروه ‌های۱۰تا ۱۲نفر می شدند،آنهارا می‌بردند ته کریدوروسپس برای اعدام به حسینیه اطاق مرگ می‌بردند. تقریبا وسط‌های زندان بود اما من دقیقا آشنایی به نقشه آن‌جا ندارم. من فقط آنها‌ها را که دیدم می گویم و وقت دادگاه را نمی گیرم!

وکیل نوری:خیلی خوبه که این ها را توضیح می دهید؛بحث من درباره لوکال دادگاه است.آیااین لوکال همیشه به‌عنوان سالن دادگاه بودیامصرف دیگه‌ای هم داشت،من این را می خواهم که شما توضیح بدهید.؟

نصرالله مرندی:این سئوال را من نمی توانم جواب بدهم . من یک بارآن‌جا رفتم ودر همان حد هم گفتم.بیش‌ترش را باید ازحمید نوری بپرسیدکه آنجا کار می کرد.

وکیل نوری:ببین ما داریم حول یک ریزه کاره کاری هائیکه سی وسه(۳۳)،سال پیش اتفاق افتاده،داریم صحبت می کنیم.ولی یادتون می آیدکه درباره این ساختمان دربازجویی پلیس تان چه گفتید؟  

نصرالله مرندی:من همان جا هم به این نکات اشاره داشتم وگفتم این‌جا دست پاسدارهابود. بیش‌تراز این را نمی‌دانم.

وکیل نوری:من می خواهم صورت مسئله را برامان روشن کنید، شمادر ص ۷۲ بازجویی تان با پلیس آمده است: ما را یک طبقه پایین بردند.آن بخش را عوض کرده بودند ویک بخش آن را سالن دادگاه کرده بودند.خوب خاطر تان میآید که دراداره پلیس چنین حرفی را زدید؟

نصرالله مرندی:الان هم می‌گویم، به پلیس گفتم: دو اتاق داشت ومانند یک آپارتمان کوچک بود و توالت هم داشت.

وکیل نوری:اکی واکی،سر اینکه در پانزده مرداد چه دیدید و چه شنیدید،بحث سراین است که شماگفتید: که چشم‌بند داشتید با این حال توانستید عباسی، لشکری و ناصریان را دیده‌اید.خوب حالاشماآنجا هستید،ازمدیریت زندان کس دیگری را هم آنجا دیدید؟

نصرالله مرندی: من دربازپرسی وهم دردادگاه گفتم:من این سه نفررا در دوران اعدام‌ها در"راهرو مرگ"دیدم و پاسدارهای دیگر هم بودند.

وکیل نوری:من بحثم اینه آیا ازمدیریت زندان کس دیگری را هم دیدید یا نه؟جواب تان این استکه؛ نه ندیدید!

نصرالله مرندی:من این سه نفر(ناصریان- لشکری- عباسی) رادیدیم،اما ازمدیرت زندان، نمی دانم، منظورتان چیست؟

وکیل نوری:اکی منظورم این است که آیاشماکس دیگری را هم دیدید که پست رده بالاتر از پاسدار ها را داشته باشد؟

نصرالله مرندی: من رده این ها را در زندان نمی دانستم ولی رده این دو تا را دادیار و لشکریان را آدم امنیتی می شناختم.

وکیل نوری:ببین اخه دفعه قبلکه باشماحرف میزدم،شما اسم فردی به نام حاجی محمود را بردید؟

نصرالله مرندی:آره گفتم.

وکیل نوری: شما آنروز ایشان را آنجا دیدید؟

 نصرالله مرندی:من درجواب دادستان ازحاجی محموداسم بردم. شما د باره "راهرو مرگ" صحبت می کنید.من ایشان را درآنجا ندیدم .

وکیل نوری:اکی.پس شمادرنزدپلیس سوئد ازتاریخ پانزده مرداد صحبت کردند، تواسمی ازجاجی محمود نیاوردی ؟                                                     نصرالله مرندی:من شاید آورده باشم، اما ببینید در چه نقطه ای آورده باشم.یک توضیح باید بدهم:تمام پاسدارهادرآن روزها درآنجاتحرک داشتد،ولی نقش این سه نفرخیلی فعال بودند.من دارم از موقع بردن به دادگاه صحبت می کنم .

وکیل نوری:ببین من مرتب به بازجویی تو به پلیس مراجعه می کنم.سئوالم رااینجوری بپرسم:آیا آن روزصدای حاجی محمود را شنیدید؟

نصرالله مرندی:من یادم نمی‌آید،چیزی دراداره پلیس گفته باشم.شاید گفته باشم،شایدهم نگفته باشم،ولی آنروز همه پرسنل زندان نقش فعال  داشتند.

وکیل نوری:حاجی محمود دارای چه سمتی بود؟

نصرالله مرندی:‌من شنیدم سرشیفت(فرمانده)پاسدارهابود. ولی هرچی که بود،یک پاسدارمرموزی بود.من این‌طوری شنیدم.شاید کسان دیگری پست های دیگری ازاوشنیده باشند.من اینجوری شنیدم .

وکیل نوری:خوب با اجازه رئیس دادگاه من باید این قسمت را بخوانم،چون حرف‌های مرندی ضد ونقیض است ومن نمی فهمم که منظور نصرالله چی است؟ صفحه ۷۲،درموردروز پانزده مرداد،بندچهارآن داریم،صحبت می کنم.

رئیس دادگاه : اجازه دارید بخوان!

وکیل نوری:این‌ جوری گفتید که من آنجا نشسته بودم،کلی آدم بود و یکی ازاشخاصی که صدای قوی ترازدیگران داشته، ناصریان بود.آنی که نقش مهم تری داشته حمید نوری یا حمید عباسی نامیده می شدویکی دیگری هم بوده به اسم داوود لشکری،که اوهم رییس زندان بود و یک نفر چهارم هم بود به اسم حاجی محمودکه او مسئول امنیت زندان بود.یادت می آید که این جوری به پلیس گفتی؟

نصرالله مرندی:این هیچ تناقضی با حرف های من ندار.اینها هر روزبرای خودشان یک پست ومقام جدید می گذاشتند.اینها همه بودند.

وکیل نوری:اکی،یعنی میگویی؛اینهاچپ وراست برای خودشان سمت تعیین می کنند؟

نصرالله مرندی:این را من نمی گذاشتم.این هاوقتی بهم میرسیدند،اینجوری لقب می گذاشتند.اینها به من ربطی ندارد.در آن کشتار همه شان حضور داشتند.  

 وکیل نوری:ماهنوز در پانزده()مرداد هستیم.شماچشم‌بند هم داشتید.بعدتوضیح دادید با وجود داشتن چشم‌بند، توانستی یک سری مشاهداتی هم داشته باشی.کمی گیج کننده است.پیش پلیس،همان موقع که ازشمابازجویی می کردند، یک کروکی هم کشیدید.دفعه قبل یادم هست؛دادستان ها می خواستندازکروکی ایرج مصداقیاستفاده کنند ونشان بدهند ،توگفتی من خودم برایم کروکی دارم.حال سئوال من که می خواهم کروکی رابگذارم ونشان بدهم،این است که شماکجا نشسته‌اید؟آنگونه که من متئجه شدم،این دربازجویی دوم تو درتاریخ ۵فوریه۲۰۲۰کشیده‌اید. این کروکی یادت می‌آید؟

نصرالله مرندی: بلی.

رویس دادگاه : بگذار ما هم ببینیم

وکیل نوری: در قسمت (F) بخش چهار،صفحه۱۲۸

وکیل نوری:خوب این دادگاهی که ادعا میشه را آدم اینجا که کشیده شده،آدم می بیند.در دو تا حروف الفبا نوشته شده،آ و ب،وقتی من بازجویی پلیس ات راخواندم،تو هم در سمت«آ» نشستید و هم سمت«ب» نشستید، درسته ؟

نصرالله مرندی:توصیح بدهم.ازاین طرف که می‌آیی،انجارا  می‌گویند:سمت راست.-ازلیز سبز کنترل استفاده کنید و نشان بدهید،کجا- اینجا را می گویند،کلیدور سمت آ ،زندانی هاراازبندهای مختلف میآوردندواینجا می نشاندند. این خط‌هایی که من کشیده‌ام،منظورم این بودکه افرادزندانی‌را می نشاندند .ازهمین جااینها رامی بردندبه طرف"اطاق مرگ"،ازاین‌جا که بیرون می‌آوردند - اگروضعیتت مشخص می شد- تو را به سمت چپ می بردند.این انتهانیزهمان "حسنیه مرگ"بود.تا جائیکه یادم هست.

ازمن تا جائیکه یادم هست؛پلیس پرسید:کجا نشسته بودید. گفتم:اول اینجا نشسته بودم من به پلیس گفتم:من اینجا نشسته بودم و این «آ» هم به معنی این نبودکه من آن‌جا نشسته بودم.این مجموعه را سمت راست حساب می کردند.چون وضعیتم مشخص نبود،من رابیرون آوردند.من وطاهراین‌جانشسته بودیم. طاهرنیز روز ۱۵ مرداد اعدام شد.

وکیل نوری:اکی سئوال من این بود تو درقسمت "آ" هستی ولی دقیق نمی دانی کجانشسته بودی؟بعد یواش و یواش تو را میبرند طرف «ب»،پهلوی طاهر ؟

نصرالله مرندی: بعداز اینکه می برند پیش "هیئت مرگ" و ازآنجا می آورند بیرون،تاجائیکه یادم است،چون طاهردرذهنم بود و بعد ازسی ویکسال این نقشه رامن کشیده بودم.

وکیل نوری :بله و بله،ماآگاه هستیم.اجازه بدهید،شما را میبرند به طرف قسمت«ب»،وآن طور که فهمیدم ،کسانیکه درسمت"ب"می افتند،کسانی اند که بایداعدام بشوند. درست است؟  

نصرالله مرندی:بله،علی حاجی وردی را هم که من نام بردم درپانزده مرداداعدام شد،تاجائیکه یادم هست،اینجا روبروی من نشسته بود.  

وکیل نوری: تو با اینکه سمت "ب" بودی، ولی اعدام نشدی؟

نصرالله مرندی:بله نمیدونم منتظربودند که تصمیم بگیرند،هرحال من اینجا نشسته بودم.من نمی‌دانم چرا مرا آن‌جا نشانده بودند. شاید بلاتکلیف بودم.

وکیل نوری:آنچه که هنوزنامشخص است،اینکه توهنوزدقیقا نمی دانی کجای این راهرونشسته بودی؟حالا به سئوالم فقط به سئوال جواب بده و چیز دیگری نمی خوام .وقتی قسمت "آ" نشسته بودی،چیزی باچشم خودت دیدی،نه اینکه چیزی از دیگران شنیدی؟خودت دیدی نه اینکه شنیدی،آنوقتی که در قسمت"ب" بودی.  

نصرالله مرندی:ازچه کسانی،چه چیز هایی شنیده بودم؟ چه چیزی دیدم؟

مترجم می پرسد:چیزی خودت دیدی؟ چی را دیدم؟ چی کسی را دیدم ؟

وکیل نوری:من نمی دانم.شمابگو.شما می گوییددرراهرو بودید.وقتی ازبازجویی آمدی اینجا،شما گفتید یک چیزهایی دیدید.خوب بگو که چه دیدی وآنها چه کسانی بودند؟گفتی صدایش راشنیدیم ودیدم.الان ازجمله گفتید: موکل من(نوری) انجا بوده است.حالا هر کی را دید!

 نصرالله مرندی:ببین اینجادوطرف پُربود.تعدادی مان که از فرعی آمده بودیم.اسامی همین طاهر-قاسم سیفان-علی حقوردی،بااینها کنار هم نشسته بودیم. بله اینهارا دیدم.با هم ازیک مکان آمدیم.ناصریان رامن عمدتا همین جا می دیدم . صدام می کرد و به اطاق می برد،بعد ازاینکه می برد ومی آورد اینجا می نشاند. بعد ازظهرحمید عباسی بود.آمد اسم یک تعدادی را خواند که پنج نفرشان را من می شناختم.طاهر از بغل من بلند شد.!

وکیل نوری:سوالم را جواب بده،دیدی یاصدایش راشنیدی؟دفعه قبل که اینجا بودی،به نظرم آمد که گفتی صدایش را شنیدی. بازهم می پرسم:آیاباچشم خودت حمید عباسی رادراین راهرو دیدی؟

نصرالله مرندی:گفتم هم شنیدم وهم نصف بدنش رااززیر چشم بندم دیدم!من همین را دردادگاه گفتم ودربازپرسی،اگر بخوانید ،همین حرف را زدم .

وکیل نوری:بله می خوانم.من می گویم:تو اینجوری نگفتی! برای همین هم می خوانم،البته بایدصبرکنیم تارئیس اجازه بدهد. وکیل مشاورت هم که پهلویت است،اگر غلط بخوانم به تومی گوید.وکیل ادامه میدهد:بااجازه رئیس دادگاه، دربازجویی پلیس گفته‌اید:ازپائین بندهفتم،درصفحه ۱۱۲،حرفهایش فرق می کند.

رئیس دادگاه می پرسد:کدام بند را می گویی که حرفش فرق می کند؟باچه جمله ای شروع می شود؟درصفحه۱۱۳، چهارمی ازپائین،به هرحال سخته که پیداکنم که شنیده یا دیده است .

وکیل نوری ادامه می دهد:وقتی دربازجویی پلیس بودی و این نقشه هم جلویت بوده است.پلیس اینجوری می پرسد:در طول آن روز همه چیزهایی که مشاهده کردی.چه شنیدنی و چه دیدنی، چه بود"

جواب نصرالله:یک بارصدایش را شنیدم درقسمت"آ"،یکبار جوابت بااشاره به قسمت"ب"است.درادامه بازجویی آمده،بار دیگرمی گوید وقتی صدایش راشنیدم،اسامی چندی را می خواند.دوباره میریم درصفحه۱۳۳،آمده؛بازجو می گوید" اگرحرف هایت را درست متوجه شده باشم،تو فقط صدایش را شنیدی؟

جواب می دهی:بله.کاری کرد که تو واکنش نشان دادی،مثلا وظیفه ای داشت؟تواینطورجواب دادی؛هردوطرف آدمها نشسته اند ومن صدایش رامی شنوم.نمی دانم با یک زندانی مثل من حرف میزندیاداره باپرسنل حرف میزند.من صدایش را شنیدم که میگوید:اینجاچکارمیکنی،اینجاچکارمی کنی؟بیشتر ازاین هم نمی دانم ونمی دانم به کی گفته است.بازپرس می گوید ؛کارخاصی نکرد که کاری انجام بدهد؟

تو هم می گویی: نه،من ندیدم.

   نصرالله آدم وقتی این رامی خواند،همکارمن هم نبوده،این نقشه هم که جلویت بوده است.وقتی می خواند،می فهمد که تو ندیدی بلکه یک صدایی شنیدی.اگر دیده بودی چرا برای  پلیس تعریف نکردی که آنجا من دیدم؟ 

نصرالله مرندی:من یک باردیگر برای دادگاه توضیح می دهم.

وکیل مدافع: نه احتیاج به توضیح دوباره نیست!

نصرالله مرندی:کوتاه می گویم و درصحبت هام هیچ تناقضی نیست!من روی صدای حمید عباسی تاکید کردم .چون که دو سال قبل ازآن حمیدعباسی را می‌شناختم.ولی من از زیر چشم‌بند، مستقیم نمی توانستم تمام بدن اورا ببینم، اما بخشی ازبدنش رامی دیدیم. من همین را گفتم.   

وکیل نوری:ببنیدشمااطلاع داشتید که پیشرط اینکه به یک شخصی حکم اعدام بدهند،چی بود؟مثلادران هیئت،اکثریت اعضاء می باید حکم اعدام می دادند یا چی؟                                                                                                نصرالله مرندی:چیزی که من درکریدور مرگ دیدم و از دوستام سئوال کردم وآنهااعدام شدند.فقط گفتن این که مجاهد است آن‌ها تصمیم خودرامی‌گرفتند.این‌ها رامن ازکسانی که برای اعدام میرفتند، شنیدم.اماتاآنجائیکه من درروزنامه ها خواندم و شنیدم.خمینی هنگامی که حکم اعدام مجاهدین راداد،در فتوای خود نوشت که سه نفرازاین افرادباید حکم راامضاء کنند. ولی من ازصحت این موضوع اطلاع ندارم ولی آنچه می دانم که دوستان من به خاطر کلمه "مجاهد" اعدام شدند.آن چیزی که من می‌دانم دوستان من به‌خاطرنام مجاهدین اعدام شدند. تصمیم گیرنده آن چهاریا پنج نفری که جزو"هیئت مرگ|بودند، می دانند. من ازتصمیمات آن"کمیته مرگ" خبرندارم.

وکیل نوری: خیلی خوب ازپانزدهم(۱۵) مرداد داریم میرسیم به بیست ودو(۲۲) مرداد.شما درجواب دادستان گفتید: اینها شما رادرتاریخ بیست ودوم(۲۲) مرداد به راهروی مرگ بردند.

نصرالله مرندی: بله

وکیل نوری:خوب شمااینها را به دادستانی گفتید،دربازجویی پلیس تان نگفتید، شمادرواقع بحث جدیدی رابازکردید،اینکه شما بیست ودوم(۲۲)مردادآنجا بودید!

نصرالله مرندی: احتمالا در بازپرسی پلیس یادم رفت.دلیلش را گفتم.همین الان اگرشما ازمن بازپرسی کنید.من خیلی حرف برای زدن دارم که پیشتریادم نبود .

وکیل نوری:خوب همین راخواسته بگویم که شمابیست ودوم(۲۲)مرداد خاطرتان نبود که برای پلیس تعریف کنید!

نصرالله مرندی:بله.چون بیشترین وقتم دربازجویی باپلیس برای شاسایی حمید نوری گرفته شدو صحبت ازهمه جنبه های راهرو نشده بود برای همین دنبال نشد.

وکیل نوری:ببینیداینکه آنجاشما نرسیدید،درباره کل چیز های دیگرشما صحبت کردید،راجع به پانزده مردادو بیست ودوم مردادصحبت کردید.خاطرتان است دوتابازپرسی ازشماشد. یکی اش به پایان نرسیده بودو دوباره یه بازپرسی دیگر از شما انجام می دهند؟ خاطر تان می آد ۲۴ ژانویه بود و ۲۵ فوریه ؟

نصرالله مرندی: فکر کنم همانطور بود!

وکیل نوری: حالا ببین من نمیخواهم با شما بحث کنم ودلیل بیاروم که چه بوده و چه شده،ولی بین بازجویی اول یعنی ۲۴ وبعدی نرفتی فکرکنی که آیا چی شده ، تاریخ ها رادقت کنی که چه گفتی وچه نگفتی وچه چیزهایی ازقلم اقتاده، بین این دوتا بازجویی،همچون فکرهای نکردی؟!

نصرالله مرندی:الان بعد ازسی سال به این پرونده پرداخته میشه ولی من درسال ۲۰۲۱دراستکهلم "هوسبی ترف"، هم نوارش رادارم وهم کاست اش را دارم . همه این تاریخ ها را مرورکردم ولی آنروزیادم نمی آد!

وکیل نوری:اری،یادم می آید.دفعه قبل هم صحبت کردیم!خوب ازبیست و دوم(۲۲)صحبتش راکردیم ومی گذریم.خوب هرجوری که حساب کنیم ماالان می خواهیم برویم روی ۲۵ مرداد!شماگفتید که درآن تاریخ دراین کریدورهستید. بعد که درآنجا درآن موقعیت،حمید عباسی رادیده بودید.با این حال من می خواهم این سئوال راازشما بپرسم:دقیقا روی همین ۲۵ مرداد!خاطرتان می اید که به پلیس درباره ۲۵ مردادتا آنجائیکه به موکل من بر می گردد، چه گفتید؟

نصرالله مرندی:دقیق یادم نیست ولی فکرکنم،گفته باشم که درآنجا ناصریان، لشکریان وحمیدعباسی درراهرومرگ بودند.ولی تاآنجایی که یادم است شاید آنروز۲۵مردادبیشترروی ناصریان صحبت کردم.

وکیل نوری: پس توبه نحوی نا مطمئن هستی که چه گفتی؟ من فکرمی کنم لااقل آنچه به موکل من برمی گردد،خیلی تناقض دربیان شما است!ببینم آیاقاضی هم فکرمی کند که این تناقض است یا نه!می تونیم روی صفحه ۱۲۲دربندپنجم بالا،ببین اینجوری آنجا نوشته شده، پلیس ازتومستقیم سئوال کرده که؛ آیا عباسی رادرتاریخ ۲۵مرداد دیدید؟شما گفتید نه،من ایشان را ندیدم.بازپرس تان می گوید، نه ، پس شما ایشان را ندیدید؟ بعد بازپرس دومی ازشما می پرسد:صدایش را شنیدی؟ تومی گویی :من نه!آقای نصرالله ببین بازهم همین صحبت است. به زعم من این گفتگواینجوری می آد که شما به پلیس خیلی سریع وروشن گفتید: نه ایشان رادیدید ونه صدایش را شنیدید.ولی به نظرمن الان شما دردادگاه حرف دیگری میزنید!

نصرالله مرندی: نه همان حرف را زدم. به پلیس گفتم: ندیدم ولی دردادگاه گفتم : شنیدم.مابین دیدن وشنیدن،پلیس ازمن دیدن راخواست.من هم درتاریخ۲۵ مرداد نگفتم: دیدم بلکه گفتم: شنیدم!

وکیل نوری: اکی، پس الان هم نظریم شما آنروزگفتید:ایشان را ندید ولی الان می گویید: درتاریخ۲۵مرداد صدایشان را شنیدید، درست است؟

نصرالله مرندی: تا آنجا که یادم است صدایش را درتاریخ ۲۵مرداد شنیدم!

وکیل نوری: ببینید همین سئوال را دراداره پلیس ازشما می پرسند: که صدایش را شنیدید؟ شما می گوئید: نه ،من نه !

نصرالله مرندی:شما می توانید برگردید ویکباردیگرنوارمن را ببینید!

وکیل نوری:حالاشاید یک موقع دیگراینکاررا کردیم  . ولی نظر مستقیم شما اینه ، آنگاه که پلیس ازشما می پرسه،آیا صدایش را شنیدید یا نه ؟ شما گفتید که نه! ولی الان نظر تان چیزدیگری است

نصرالله مرندی: تا انجایی که من یادم است،پلیس ازمن پرسید:دیدی؟ هیچ چیزی برای من تغییرنمی کند،هرچه که باشه درآنروزچهارنفررا برای اعدام بردند و درآنجا صدای حمید عباسی به گوشم آشنا است!

وکیل نوری:یعنی شما می گویید درتاریخ ۲۵مرداد ایشان را دیدید؟

نصرالله مرندی : من شنیدم، شنیدم!

وکیل نوری: اعلام می کند ، آقا نصرالله من اینجا می مانم!

رئیس دادگاه : ببینم آیا کسی سئوال دارد؟

دادستان : من چند سئوال کوتاه دارم!ببین آقا نصرالله،من چند سئوال کوتاه از شما درباره تاریخ ۱۵مرداددارم!دادستان ادامه می دهد:یکی اینکه این اقای طاهرکه شما صحبتش راکردید،ببینیداین شخص همان کسی است که حمید نوری درتاریخ ۱۵مرداد،اسمش را صدا می کند؟ببینید این شخصی که شما درکریدور مرگ نشسته بودید ودیدد اسم کاملش چه بوده است؟

نصرالله مرندی: اسمش "طاهربزازحقیقت طلب"!

دادستان : ممنونم .

نصرالله مرندی: من پنج سال بودکه اورا می شناختم!

دادستان:اکی، من ازوکیل شما خواهش می کنم که آ ۳۸رانشان شما بدهد.درآنجا ما یک " طاهرحقیقت طلب" داریم !

نصرالله مرندی: این همان است و کلمه " بزاز" اش افتاده است!

دادستان: پس کلمه "بزاز"اش افتاده است! ببینید بحث اینکه درتاریخ 15 مرداد درکریدورچه دیدید یا فقط می شنیدید؟ بگذارید سئوال رااینجوری برایتان طرح کنم:آیا خاطرتان می آید که شما برای تاریخ ۱۵مرداد به پلیس گفتید که دیدید؟ و اگردیدید چطوری دیدید؟علیرغم اینکه چشم بند به چشم تان داشتید،چطوری توانستید ببینید؟!

نصرالله مرندی:پلیس هم این سئوال رابرای اینکه برای خودش مشخص بشوداز من کرد. توکه چشم بند داشتید، چطوری می دیدید؟

دادستان :خوب حالا یادت می اید که به پلیس چه گفتید؟

نصرالله مرندی:من توضیح دادم؛مازمانی که باهم درراهروکنارهم نشسته بودیم. راهرو باریک بود وبزرگ نبود،ماکه چشم بند داشتید، کافی بود که کمی سرمان رابالاکنیم. با زاویه ای که به وجود می آمد می توانستیم ببینیم.زمانیکه اسم "طاهر"راازبغل دستم بلند کرد،می دانستم که برای اعدام میبرند،- نصرالله دراین لحظه ،اندوه بی پایانی رادرسالن دادگاه با خود داشت- دیگه برام مهم که قانون امثال این برام مهم نبود که بامن چکارمی کند،دوست داشتم،من نیزدرآن لحظه همراه "طاهر"بروم! ولی دیدم که آن روز"طاهر"رااین برد. پنج نفررا برد!پنج نفررا من می شناختم،تعدادشان بیشتربود.

دادستان:می فهمم،نه،سئوالم این بود،علیرغم اینکه شماچشم بندداشتید،چه جوری می توانی ببینی؟

نصرالله:آن لحظه من درشرایط عادی نبودم که قوانین اینهارارعایت کنم، حاضر بودم هرکاری برای خودم  بکنم!- نصرالله می گریید - وبرزبان راند:" طاهر" ازپدرومادربرمن نزدیکتربود.ماازاینها نمی ترسیدیم ولی آنهایی که رفتند، وجود ما بودند!

دادستان:شما ازآنچه گفتید،این برمی آید که شما می توانستید ازچشم بندتان ببینید؟

نصرالله مرندی:بله؛ بالا می کردم می دیدم .

دادستان:ببینید فکرمی کنید به پلیس هم به همین شکل توضیح دادید؟

نصرالله مرندی: آری به پلیس هم گفتم که نیمی ازبدنشان را دیدم !

دادستان:مامی خواهیم این را هم طرح بکنیم که دربازجویی پلیس نیامده است.در دوجاست یک جا درصفحه۸۷،یک بخشش حرف هایی که آقا نصرالله آنجا گفته با این متفاوت است.دررابطه با دستگیری می گویید ۲۰۰ نفرهستند.

رئیس دادگاه می گوید: بهتر است بخوانید !

دادستان : اکی می خونم .

آقا نصرالله،اینجاشما بحث ۱۵مرداد رامی کنید.دربازجویی اینطوری گفتید.من الان نمی دانم ۲۰۰نفربود یا ۳۰۰نفرآنجا نشسته ومنتظربودند.؟من نمی تونم الان دقیق بگویم.چون همه با چشم بند نشسته بودندولی تا جائیکه چشم کارمی کرد وقتی اززیرچشم بند هم به سمت چپ وراست نگاه می کردی، پُرازآدم بودند که نشسته ومنتظربودند.آنجا بود که حمید عباسی را دیدم.بعد توآنجا بود که گفتی که صدای ایشان را شناختم.حالااین شکافی که داریم ازش صحبت می کنیم،همان شکافی است که گفتی می توانم سرم رابالاکنیم وازآنجا ببینم،این مساوی با همانه، درسته ؟

نصرالله مرندی:درتاریخ۱۵مرداد،آن راهروخیلی شلوغ بود.کلاشایددیدن و شنیدن تفاوت داشته باشد.من درپلیس تمام وجودم راگفتم.سعی را خود واقعه را تعریف کنم وزیاد واردجزئیات نشدم ونمی دانم چه شد.آری این (حمید نوری) آنجا بود.حتی شنیدم اینها آن شب تا ۱۱و۱۲شب آنجا بودند وداشتند می کشتند.

دادستان:ببنید سئوال اینکه،آنچیزی که بعنوان شکاف دربازجویی پلیس گفته شده که ازراه این شکاف دیدم ؛ این همان چیزی است که شما می گویید؛ من سرم را بالا کردم وازهمان راه اینها را دیدم؟

نصرالله مرندی:بله. ما خیلی سعی می کردیم که اطراف مان را ببینیم.حالاهر کسی به یک شیوه ای عمل می کردولی سعی می کردیم که جائیکه میسر بود،اطراف مان را ببینیم.

دادستان:خوب اگر بخواهیم سرهمین تم بایستیم،آیا تومی توانی بگویی به پلیس چه شکلی گفتی که درتاریخ۱۵مرداد،حمیدعباسی راچه شکلی دیدی؟آیا مشخصه ویژه ای دراین آدم بود که می توانست این فردراازسایرین متمایزبکنه ؟

نصرالله مرندی:درآن لحظه بیشترصدا وحرکات راه رفتنش،برایم بیشترمشخص بود.یک ویژه کی دراین فردبود که پرمی دستش بود وهرجائی که می نشستی درملاقت وجاهای دیگر، آنرا مرتب برسربچه ها می کُوفت!بیش ازاین یادم نیست که چه گفتم.

رئیس دادگاه:اگردادستان ها سئوالی دیگری ندارند، پس بازجویی تمام شد. بازهم نصرالله مرندی،تشکرازاینکه آمدی با ما بودی و بازجویی را پاسخ گفتی.وکیل هم پرسشی ندارد.شما دیگر می توانید بروید و روزخوبی برای شما آرزو می کنم.   

نصرالله مرندی: تشکرمی‌کنم که فرصتی برای من شد و توانستم حرف‌هایم را بزنم. مرسی ازشما!

باپایان شهادت نصرالله مرندی،رئیس دادگاه اعلام کردکه دادگاه باشهادت  مسعود اشرف سمنانی ادامه می‌یابد.

که درس مهندسی می‌خوانده بازداشت شده ودردادگاهی پنج دقیقه‌ای به هفت سال حبس محکوم شده است.وکیل مشاوردرباره اشرف سمنانی گفت:که او را دو بارنزد هیأت مرگ برده‌اند و او آگاه بوده است که اعدام‌ها درجریان است.

نکته دیگری که وکیل مشاور درباره اشرف سمنانی گفت این بود که او بعد از خروج از ایران، به سوئد رفته و اکنون تابعیت سوئدی دارد. وکیل مشاور به نقش مسعود اشرف سمنانی در نقشه‌های کشیده شده از زندان گوهردشت و زندان اوین اشاره کرد و گفت او این نقشه‌ها را در همکاری با ایرج مصداقی کشیده است و این نقشه‌ها در کتاب‌های مصداقی منتشر شده‌اند.

وکیل مشاور همچنین گفت که برای مسعود اشرف سمنانی اصلا آسان نیست که از زمان اعدام‌ها روایت کند:

«اوهمین حالا هم دارد اشک می‌ریزد. مسعود همچنان پیش روان‌شناس می‌رود وخدمات مشاوره می‌گیرد وازآن اتفاقات آسیب جدی دیده است.»

*****

رئیس دادگاه به مسعود اشرف سمنانی به عنوان شاکی و شاهد خوشامد گفت.

وی با معرفی خود بیان داشت من توماس ساندر،رئیس دادگاه هستم.آنگاه روند دادرسی را برای مسعود توضیح داد و گفت: به همه آنهایی که تا حال آمدند گفتیم که بازجویی ازشما را دادستان ها، به آنها استناد کردند وهمیشه هم آنهاشروع می کنند. خواست ما اینه که در مورد مشاهدات وتجربیات زنده خودت درزندان گوهردشت درفاصله ۸۸تا۸۹وبعد ازآن دراوین، بعد ازدوره اعدام ها که تودرآنجا زندانی بودید. خوبه که بدانی سئوال ها راجع به این موارد است وچیزدیگری نیست.

وقت هست بعد ازدادستان پرسش هایی خود را طرح کرد، تمام وکلای دیگر درون سالن، می توانند مسلما سئوالات خود رابپرسند.همچنین وکلای مدافع حمید نوری هم سئوال خواهندپرسید.هرکسی هم که بخواهد،سئوال بپرسد،ابتدائ خودش را معرفی می کند.درمورد بازجویی ازشاکی که میشه ، اول وکیل اش صحبت می کند.یال مارشون هم که وکیل شما است.اول اوشروع می کند.

رئیس دادگاه :ازیال مارشون دعوت کرد که به بیان اظهارات خود برآید.

یال مارشون گفت:مسعوددرپیوست(ب)،ونکته اتهام1درلیست نفرشماره سوم است.اویکی ازاشخاصی است که کشتاردسته جمعی رادیده وازآن توانسته، جان بدربرده وازبازماندگان آن کشتاراست.جزء اولین نفراتی بود که پلیس سوئد از اوبازجویی کرد.یعنی همان روزی که حمید نوری در فرودگاه آرلاندای استکهلم دستگیرشدیعنی شنبه۱۹نوامبر۲۰۱۹.مسعوداشرف سمنانی،متولد۱۹۶۱تهران است. درسال ۱۹۸۲دستگیرشده، بخاطراینکه ازهوادارن سازمان مجاهدین بوده است. بعد ازپنج دقیقه که می گفتند دادگاه است به هفت(۷) سال زندان محکوم شد.هنگام دستگیری مسعود دررشته آرشیتکت درس میخواند.درسال ۱۹۸۹ اززندان آزاد شد. درسال ۲۰۰۱ مسعود ازایران خارج شد ودردسامبرهمان سال به سوئد آمدوتابعیت سوئدی خود را درسال ۲۰۰۷ گرفته است.ازآن تاریخ تا حالا درسوئد زندگی کرده است. مسعودهفت(۷)سال درسه زندان مختلف (اوین- قزل حصاروگوهردشت)بوده است.مسعود تقریب شش(۶)ماه قبل ازکشتارجمعی اورابه زندان گوهردشت انتقالش دادند.بعداوراازگوهردشت به اوین بردند در همان برهه اعدام ها،بین سپتامبرواوت همان سال، این انتقال صورت گرفت.  

              مسعود خودش می آیدکه برای ما ازوضعیتش وتماسش با حمید نوری قبل وبعد ازاعدام ها، اوراچندین باربا چشم بند وبی چشم بند دیده است، تعریف بکند. مسعود را دو بارپیش"هیئت مرگ" بردند.خودش تعریف خواهد کرد که چگونه موفق شد،جان سالم بدرببرد!این هردوباری که مسعود آنجا بود،کاملا آگاه بوده است - خودش هم توضیح خواهد داد- که ازکجا میدانست که اعدام ها شروع شده است. یعنی آگاه بود آن دوباری که اوراپیش " هیئت مرگ" می برند،دریافت که دارنداعدام می کنند.پیشترهم گفتم که مهندسی آرشیتیکت درایران می خوانده است ومسعود خودش یک سری ازاین کروکی های زندان راکشیده است،از جمله آنهایی که درکتاب ایرج مصداقی است.لیست ها را مرور کردیم.... مشاور مسعود سمنانی در این فرصت از روی لیست اسامی کسانی کسانی را که او می شناسد را زا شماره آنها برا یدادگاه می خواند.

              مسعود بعد ازبرهه اعدام ها، مجبورمیشه یک ماه ونیم درسلول انفردای بگذراند. ودراین سالن انفرادی، به راستی که ازوله بوده است.بعد ازمدتی اورا به زندان اوین انتقالش می دهند.آنجا هم حمید نوری ملاقات می کند.درصفحه سیزده (۱۳)،کیفرخواست اشتباه نوشته است. صفحه سیزده (۱۳) را بازکنید،تا بگویم چه چیزی درکیفرخواست اشتباه شده است.شماره ۳نام مسعود اشرف سمنانی،درسه آخرنهم ودوازدهم آمده است.باید باشه نهم اگوستی که نوشته شده دوازدهم اگوستی که من آنرانوشتم.درمورد آن تاریخ هایی که مسعودگفته،همه اش ازنظرزمانی،تقریبی هستند.یعنی اویک تاریخی می گوید:مردادیعنی این نیست که صد درصد مرداد باشه یعنی مطمئن باشه حالاهمان روزبوده باشه، حالا ممکنه چند روزاینورتریا آنورتربوده باشه ...

               ودرخاتمه این را درمورد مسعود بگویم:که کمی سنگین تره واین آنکه برایش آسان نیست که بنشیند وبرایتان تعریف کند.برای همه سخته ولی برای مسعودسخت تراست،چون حالش خیلی بداست!اوناسلامتی های روحی داره، هنوزکابوس ها وفکرهای آن دوره با اوهستند.همین الان هم می بینم که مسعود داره اشک میریزد.میدانم سختش میشه ولی باید این را بدانید وآگاه بشویدکه اوهنوزهم پیش روانشناس میره وداروهای ضد افسردگی می خورد .یعنی هنوز ازآن دوران سخت وهمه آن چیزهایی که برسرش آمده، بیرون نیامده است.اینها نکاتی بودکه درمقدمه برای معرفی مسعوداشرف سمنانی می خواستم بگویم!

              رئیس دادگاه:تشکرکرد وگفت؛ چیزی که درباره ادله اثبات می خواستم بفهمم،این اشتباه واشکالات که گفتید؛باید درآن تاریخ نهم و دوازدهم باید اگوست نوشته شده باشد؟

              وکیل مشاور مسعود: آره

              دادستان:بالاترش نوشته شده نهم ودوازدهم:می شودهیجدهم(۱۸)وبیست ویکم(۲۱) مرداد!

               رئیس دادگاه:بگذارید بخوانم؛اولش بردند پیش" کمیته"،بعدا بردندش پیش" کمیته اعدام"،اینجاآمده درنهم ودوازدهم اگوستی چه دیده است. یعنی میشود هیجدهم (۱۸) وبیست ویکم(۲۱) مرداد می شود که مشاهدات چی می باشد! پی دو دفعه است یکی نهم و یکی هم تاریخ دوازدهم مرداد. هردوخطش باید اصلاح شود.

              درباره تاریخ های اعلام شده خودمسعود،همه اش تقریبی است.یعنی یک تاریخی می گوید:ماه مرداد،ولی صددرصدباشد که همان روزبوده باشد، ممکنه حالاچند روزی اینوروآنورباشد.   

              دادستان: اسم من لیندینا کارلسون است.من یکی ازدادستان های این پرونده(کیس) هستم وامروزاین من هستم که این سئوالات راازشما می پرسم.ابتداء برایت توضیح می دهم که بازجویی راچه شکلی انجام می دهیم .روند کاری مان این شکلی است که ابتداء چند سئوال کوتاه ازشما می پرسم.بعد شما جواب می دهم . بعد ازآن فرصت می دهم که شماخودتان تعریف بکنید که، مشاهدات خود را در برهه اعدام هابرای دادگاه!بعدازاینکه توضیح دادی،من دوباره سئوالاتم را ازروی گفته های شما،تکمیل می کنم.امری که خیلی برای مامهم است،اینستکه توخیلی واضح وآشکاربرای ماکه بگویی که خودت چه چیزهایی را خودت با چشم هایت دیدی ویا با گوش هایت شنیدی!یااینکه موضوعی را اززبان دیگری شنیدی،آنراهم واضح بگویی تامشخص گردد.این راهم آگاههستیم که این موضوع مربوط به سی سال پیش است ودرک می کنیم که آدم نمی تونه همه چیزیادش بیاید.بنابراین اگردرموردمطلبی نامطمئن هستید، ازاولش به ما بگویید.

              دادستان: خطاب به مسعود ؛ سئوالی در این مورد دارید ؟

              مسعود سمنانی: نه!

              دادستان:وکیل مشاورشماگفته است که شمارادرسال ۱۹۸۲دستگیرکردند. درسته؟

             مسعود سمنانی : بله درسته

             دادستان : دلیل این دستگیری چه بود؟

مسعود سمنانی : به خاطر هواداری ازسازمان مجاهدین!

دادستان: بعد محکوم شدید؛ میدانید ازلحاظ زمانی چه وقتی محکوم شدید؟

سمعود سمنانی :اواخرتابستان۱۳۶۱

دادستان : آنوقت محکوم به چند سال زندان شدید؟

مسعود سمنانی : هفت (۷) سال زندان!

دادستان:برای چی هفت(۷)سال زندان به تودادند؟به نظرآنها توچه کارکرده بودی؟

مسعود سمنانی:به خاطرشرکت درتظاهرات سی(۳۰) خرداد۱۳۶۰، کمک مالی به سازمان،تبلیغ به نفع مجاهدین، قبل ازسی خرداد ۱۳۶۰

دادستان:اکی.وکیل شماگفت؛شما راشش ماه قبل ازاعدام هابه گوهردشت آوردند؟

مسعود سمنانی:اگریادت می آید، لطفا روزوماه دستگیری را هم بگو! تقریبی یا کلی وتاریخ فارسی هم می توانی بگویی!

مسعود سمنانی:تاریخ را نمی دانم بگویم، ولی بهمن ۶۶

دادستان: دلیلش چی بود که تورا به گوهردشت انتقال دادند؟

مسعود سمنانی:دلیل اصلی اش رامن نمی دانم، ولی درآن زمان به خاطراینکه درزندان اوین بند۳بالااعتصاب غذا کرده بودیم،گروه ما را به زندان گوهردشت منتقل کردند.

دادستان: اعتصاب غذا کرده بودی ؛ منظورتان چیه؟

مسعودسمنامی:ما نسبت به شرایط بدغذایی اعتصاب کرده بودیم وبه وضعیت صنفی زندان،اعتراض داشتیم. 

دادستان:ازکدام زندان تو را به گوهردشت بردند؟

مسعود سمنانی: ازاوین به گوهردشت بردند.

داستان: لطفا به لیست ب(B) نگاه کن. - وکیلت کمک می کند- الان که داری به لیست نگاه می کنی، سئوالم ازتواین است: کسان دیگری هم ازآنهایی که ازاوین به گوهردشت برده شدند، یادت می آید؟

مسعود سمنانی:یک نفرممکنه باشد،آن هم"حمید نجات خلاق دوست"، شماره۲۳

دادسان : شک داری یا مطمئن هستی؟

مسعود سمنانی : نه مطمئن هستم!

دادستان :وقتی ازاوین به گوهردشت آمدید، استقبالشان ازشما چگونه بوده است؟  

مسعود سمنانی:درحقیقت درسال عمومی گوهردشتما را با شورت لخت کردندو پاسدارها یک تونلی درست کردندوبا هرچی که با خود داشتندازجمله:(کابل- کمربند- مشت ولگد) ما را کتک زدند.بعد ما را دراطاق های آن بند کردند.بعد آمدند ازهرکدام ازافراد اطاق ها اسم ومشخصات واتهامشان را پرسیدند.  

دادستان:یادت می آید چه کسی این سئوالات را پرسید؟

مسعود سمنانی: نه من هنوزافراد داخل زندان گوهردشت را نمی شناختم.

دادستان:به کدام بند تو را بردند، ایا میدانی؟

مسعودسمنانی:من مطمئن نیستم ولی میدانم به یکی ازبندهای عمومی گوهر دشت بود.این بدبن معنی است که آن بند، سلول هاش بزرگ بود نه سلول های کوچک انفرادی.

دادستان:چند نفر بودید که شما را ازاوین به گوهردشت بردند؟

مسعودسمنانی:دقیق نیم توانم را اینرا بگویم ولی شاید بالای ۲۰۰یا ۲۵۰نفر،دقیق نمی توانم بگویم!

دادستانی:همه را به همان بند عمومی بردند که الان گفتید؟

مسعود سمنانی:بله. درحقیقت ما راچشم بند،دستنبند زدند وبا اتوبوس اززندان اوین به گوهردشت بردند.

دادستان:خوب حالا داریم میرسیم به آنجا، قبل ازاعدام ها ... دیگرخودتان می توانید تعریف بکنید. چه چیزها دیدیدوشاهد چه مسائلی بودید!

مسعود سمنانی:بعد ازتوضیح این موضوع که به سالن بند عمومی آمدیم.ما را درون اطاق ها حبس کردند واطاق ها را بستند وما اعتصاب مان راشکستیم.به فاصله چند روز- که دقیق به خاطرم نیست- بچه ها رایکی ویکی به بیرون بند میبردندودربیرون بند،آنجالشکری ازآنها،اسم ومشخصات واتهامشان رامی پرسید.اگرامکان اش باشد ونقشه یکی ازبندهای عمومی باشه، من بهترمی توانم توضیح بدهم!

رئیس دادگاه:لطفا توجه داشته باشید که برای دادگاه خیلی مهم است که بداند ، چه چیزهایی راخودت دیدی وخودت شنیدی وچیزی راکه ازدیگران شنیدی هم مشخص باشد. این خیلی اهمیت دارد!

مسعود سمنانی:حتما وحتما!

رئیس دادگاه:بخش اصلی هدف وتمرکزما روی دیده هاوشنیده های خودت است.حالا اگروقت داشته باشد وضروری هم باشد،می تواند بگوید ازدیگران چی ها شنیده است. ببینید من بازهم دارم یاد آوری می کنم که اینها مشخص باشه واصل کاری ها،آنچه راکه خودتان دیدید،آنهارا بگویید!

مسعود سمنانی:متوجه شدم.   

مسعود سمنانی:آیا نقشه ای ازبندعمومی است ؟

دادستان:نه نداریم!

مسعود سمنانی:اکی من توضیح می دهم.درون هربند عمومی وبیرون آن یک بند فرعی وجود داشت. جلوی ورودی آن بند فرعی بود، یک اطاقی بود که لشکری - که برایتان توضیح دادم - آنجا نشسته بود. وقتی که ازبچه ها سئوال می کردند واتهام شان را می پرسیدند.طرف که می گفت:مجاهدین،فوری کابل می خوردند.    

کابل ها را روی پا ها می زدند.چون بچه ها دمپایی داشتند نه کفش!. من خودم که وقتی اتهام ام را پرسید:گفتم هواداری!وبعد که اوپیگیرشد.گفتم:منافق وبعد برگشتم به اطاق!

دادستان:توگفتی بچه هارامیزدند. توازکجا می دانستی که بچه ها رامیزدند؟  

مسعودسمنانی:اطاقی که مابودیم،چندتن ازاتهامشان مجاهدین بودند.گفتند؛ماکابل خوردیم. وبچه هایی که کابل می خوردند.ما صدای آنها را می شنیدیم .

دادستان: بعد چه شد؟

مسعود سمنانی:بعد مارا به جاهای مختلف گوهردشت تقسیم کردند.ما سی(۳۰) نفربودیم که ما راازآن سالنی که بودیم، ما را به جای دیگری بردند. مسعود در دادگاه ازروی نقشه، نشان می داد.

دادستان: این را ساختمان شماره هشت(۸) می گویند. درسته؟

مسعود سمنانی:آنجا طبقه همکف است.مامدت کوتاهی اینجابودیم ومارا فرستادند به فرعی ای که اینجا که بازهم طبقه همکف.تازمان اعدام ها ما آنجا بودیم. در این دوره من،نمی دانم هم اینجا وهم جای اولی که گفتم؛دویا سه بارحمید نوری وناصریان را چند بارآنجا دیدم.! آنها برای کارهای زبان وبررسی امورزندان آنجا بودند.

مسعود سمنانی ازحضورناصریان (محمد مقیسه) وحمید عباسی (حمید نوری) در آغازسال ۶۷ دربندهای زندان روایت کرد که گفتندک« ما چه باید بکنیم و چه نباید بکنیم. گفتند ورزش دسته‌جمعی نکنید، نمازجماعت نخوانید. این‌ها را ناصریان می‌گفت ومن یادم نمی‌آید حمید عباسی چیزی گفته باشد. البته بچه‌هایی که برای تنبیه می‌بردند، می‌گفتند حمید عباسی برای تنبیه آنان عمل می‌کرده.»

مسعود اشرف سمنانی، درجریان مصاحبه و اعتراف‌گیری از زندانیان که در حسینیه زندان گوهردشت انجام می‌شد، گفت:حمیدعباسی حضورداشته و زندانیان دیگری روی زمین به تماشا می‌نشستند:«می‌خواستند ما ببینیم که یک زندانی چطور مواضع گروهش را زیر سوال می‌برد».

این زندانی سیاسی سابق اما بعد از اعدام‌ها و آزادی از زندان هم حمید نوری را دیده است. اودرپاسخ به سوال دادستان دراین زمینه گفت:«بعد ازاعدام‌ها من به زندان اوین منتقل شدم.آن زمان شرط آزادی، انجام مصاحبه ویدئویی بود اما وقتی آزاد شدم نمی‌دانم به چه دلیلی این مصاحبه انجام نشد. بعد زنگ زدند که برای انجام مصاحبه بیا و وقتی من رفتم اوین، برای اولین بار بدون چشم‌بند وارد شدم وناصریان (محمد مقیسه) من را تحویل حمید عباسی (حمید نوری) داد. اومرا برد به حسینیه ومصاحبه آنجا انجام شد».

آقای اشرف سمنانی می‌گوید:که دوباربه هیات مرگ برده شده است: «ناصریان (محمد مقیسه) مرا به اتاق هیأت مرگ برد. چشم‌بندم را برداشتم وسه نفررا رو‌به‌روی خودم دیدم. اشراقی که دادستان بود، نیری که ملا بود و وسط نشسته بود و کسان دیگری هم بودند از جمله شوشتری. نیری از من پرسید که هوادار چه گروهی هستی؟ من گفتم هوادار سازمان. او گفت کدام سازمان؟ گفتم خودتان که می‌دانید اما آخرسرگفتم منافقین. گفت تقاضای عفو می‌کنی؟ می‌دانستم اعدام‌ها درجریان است. گفتم که چیزی ازحکمم نمانده وتا شما کارهای اداری‌اش را بکنید آزاد می‌شوم. او گفت که حالا شاید زودترآزاد شدی. من گفتم اگر این‌طور است بله.بعد گفت: حاضری مصاحبه بکنی با تلویزیون؟ گفتم بله. نیری به من گفت برو یک متن بنویس برای مصاحبه».

مسعود سمنانی سپس ازمرتضی اشراقی ونقش اودر"هیئت مرگ"گفت: «اشراقی به من گفت که تواگربا منافقین نیستی بگو که چه کسانی درزندان سر موضع هستند؟ گفتم: من مریضم که واقعا هم بودم. گفتم: میگرن دارم، معده‌ام مریض است و خیلی درجریان نیستم که درزندان چه می‌گذرد. اشراقی رو کرد به نیری وگفت: حاج‌آقا این سگ‌ منافق است».

مسعود اشرف سمنانی هنگام خروج ازاتاق هم،حمید عباسی را«مشغول خواندن نام برخی زندانیان که برای اعدام برده می‌شدند» دیده است.

در جلسه دومی که آقای اشرف سمنانی را به اتاق هیات مرگ برده‌اند متنی دو سه خطی مبنی برمحکومیت سازمان مجاهدین همراه داشته اما «نیری خواند. پوزخند زد که آقایان ببینید چی نوشته وآنچه را من نوشته بودم بلند خواند. بعد به من گفت: که این بدرد نمی‌خورد. گفتم خب شما بگویید چه بنویسم. نیری به ناصریان گفت حاج‌آقا یک برگه بدهید بنویسد».

او می‌گوید که درراهروی مرگ برای نوشتن آن برگه، چشم‌بندش را کمی بالا زده وخیلی چیزها رادیده است:«دو و سه ساعتی آن‌جا بودم ورفت وآمد ناصریان(محمد مقیسه)، حمید عباسی(حمید نوری) و دیگر پاسدارها را می‌دیدم. ناصریان آمد دنبالم و من را برد به یک انفرادی. ناصریان مرا کتک زد، مشت، لگد زد و گفت: که حتما فردا باید بروی و مصاحبه کنی. برو و متن مصاحبه‌‌ات را بنویس»

مسعود اشرف سمنانی همچنین می‌گوید: که پیش ازآن‌که به اتاق هیات مرگ برود ازطریق مورس و ازدیگرزندانیان درجریان اعدام‌ها قرار گرفته بود.

بر پایه‌ی یادداشت‌های پیشینم برآنم:

دادخواهی همین است! هم صدا شدن با مادران، پدران، همسران و فرزندان همه‌ی ایرانیان خفته در خاوران‌های ایران، بدون گره زدن نامِ مبارزان با وام خواهی حقوق بشری اتحادیه‌ی اروپا که نماینده‌اش در جریان مضحکه‌ی نشست قاضی مرگ ابراهیم رئیسی برتخت قوه‌ی اجرایی مهمان این جانی و حاکمیت جنایتکار بوده‌اند .

باری کارما از امروز با دادگاه و محاکمه حمید نوری در استکهلم تازه آغاز شده است، پژواک صدای دادخواهی همه‌ی مردمان رنج کشیده و داغدار، به وسعت ایران باشیم

با ارائه شهادت دوستان نصرالله مرندی ومشعود اشرف سمنانی، جلسه هیجدهم ازدادگاه حمید نوری درشهراستکهلم به پایان رسید. جلسه نوزدهم دادگاه روز چهارشنبه ۲۲ سپتامبر ۲۰۲۱، با حضور مجدد آقای مسعود اشرف سمنان از زندانی سیاسی و ازجان‌به‌در‌بردگان اعدام‌های سال ۶۷ به عنوان شاکی و شاهد، دیگر بار حضور خواهد یافت.

تا یادداشتی دیگر ...

لینک یادداشت های دادگاه حمید نوری دراستکهلم :

https://drive.google.com/drive/folders/1l_-DDPT0OmT6arD5agxkUrtLQkrNET6r?usp=sharing

 

 

  

هیچ نظری موجود نیست: