یادداشت ۱۷
گزارش
هفدهمین جلسه محاکمهی حمید نوری (عباسی) از استکهلم
امیرجواهری لنگرودی جمعه ۲۶ شهريور ۱۴۰۰ برابربا ۱۷ سپتامبر۲۰۲۱
هفته ششم وهفدهمین جلسه دادگاه حمید نوری
(عباسی)،درسالن ۳۷دادگاه مرکزی شهراستکهلم پایتخت
سوئد،جمعه۲۶ شهريوربرابر۱۷سپتامبر،به جرم
مشارکت درکشتارزندانیان سیاسی درتابستان ۱۳۶۷، کارخود را به پیش برد.
دراین
نشست آقای علیاکبربندلی(بندعلی)،زندانی سیاسی و
ازجان بهدربردگان اعدامهای سال ۶۷ به عنوان شاکی وشاهد،آغازشد.زندانی سیاسی سابق، درباره نقش حمید نوری دراعدامهای دهه ۶۰،وضعیت زندان گوهردشت و برگزاری
دادگاههای انقلاب شهادت داد.
دراین نشست نام علی اکبربندلی(اکبر
بندعلی)،بعنوان نهمین شاکی وشاهد بعد از آقایان۱-ایرج مصداقی۲-نصرالله مردانی۳- مهدی برجسته گرمرودی ۴-همایون کاویانی۵- سیامک نادری۶- محسن اسحاقی ۷-رمضان فتحی ۸- مهدی اسحاقی شهادت دادهاند.
یک نکته خبری و حواشی دادگاه روزجمعه۱۷سپتامبر :
*- طبق
جدول برنامه ای دادگاه، قراربود که آقای مسعود اشرف سمنانی بعنوان نهمین شاکی و
شاهد دردادگاه حاضر گردد.ولی هنوز شهادتش را به دادگاه
ارائه نکرده است.ازاینرو آقای علیاکبر بندلی( اکبر بند علی)،زندانی سیاسی دهه ۶۰ که به ۱۵سال حبس محکوم شده بود،بعنوان
نهمین شاکی وشاهد در هفدهمین جلسه دادگاه ومحاکمه حمیدنوری در استکهلم حاضر گردید.
*- اکبربندلی(بندعلی)دردادگاه
روز جمعه چندین بارازخمینی به عنوان «شیطان مکار» نام برد، که باعث اعتراض علنی
حمید نوری درصحن دادگاه شد ودر نهایت قاضی به علت عدم توجه شاهد به تذکر او، تنفس
اعلام کرد.
*- اکبربندلی(بندعلی) همچننن ازرسول تبریزی یکی
دیگر از زندانیان سیاسی - که اعلان آمادگی کرده که برای شهادت به دادگاه بیاید- نقل
قول کرد که ازعباسی (حمید نوری) شنیده است که گفته ما دراجرای دستورخمینی
باید نصف مردم ایران را میکشتیم
در روز جمعه
حواشی معنی حادث شد از جمله :
حمید نوری
امروزبه روال معمول به دادگاه آورده شد.دراوایل دادگاه شروع به قرآن خواندن نمود و
تنها با تذکر قاضی، قرآن خواندن خود را قطع می کند .
امروز جمعه به روال ماههای پیش،یکباردیگرحکم
بازداشت حمید نوری به درخواست دادستان تمدیدشد.یعنی حمید نوری باید تا دوم مارس در
زندان بماند تا به پرونده اش رسیدگی کنند .
حمید نوری به
مانند دفعات قبل باید درسلول انفرادی بگذراند ، وی حتی حق ارتباط تلفنی با هیچکس
را جز وکیل خودش را ندارد.
شاهدان و
خانواده های دادخواه ساکن شهر استکهلم همواره به این دادگاه می ایند و دوست دارند
که روند رسیدگی به پرونده حمید نوری را ازنزدیک دنبال کنند. امابا توجه به وضعیت
شرایط کرونایی و رعایت پروتکل بهداشتی،معمولا دردادگاه بین هفت تا هشت نفر اجازه
حضور می دهند.
امروز جمعه
در اواخر دادگاه حمید نوری در شرایطی که پابند و دستنبد او را ی بیرون رفتن آماده
می کردند. شروع به اعتراض کردن نمود و گفت : این جرایم و اتهامات تماما ساختگی است
. چنین سخنان بی اعتباری از جانب نوری در شرایطی طرح می گرددد که پرونده اش حدود
صد شاکی و شاهد را از جای جای جهان با خود دارد که روزانه به دادگاه ورود می کنند
وشهادت می دهند که حمید نوری درکشتارسال۶۷،دادیار
زندان گوهر دشت بوده است !
*******
درآغازجلسه دادگاه وکیل مشاور(مدافع)علیاکبربندلی(اکبربندعلی)، اورا مرتب "اکبر"صدا میکرد،موکلش را بیشتر به دادگاه معرفی نمود.
اوگفت:حکم
اکبربا آنچه به «عفو منتظری»،معروف شده است، به هشت سال زندان کاهش یافته،اما اودرمجموع
۱۳سال درزندان مانده است.
درپائیز۱۳۶۱او را دوباره
به پادگان زندان جمشیدیه برگرداندند و آنجا باز جویی اش کردند و به دادگاه بردندش
و اتهامش نیز هواداری از مجاهدین بود.
بعد از آن
تاریخ درآخرهای سال۱۳۶۱، دو باره او را به زندان اوین فرستادند و به او ابلاغ
کردند که به۱۵سال زندان محکوم شده است .
بعد از مدتی
او را جابجایش کردند و به زندان قزل حصار انتقالش دادند و تا تابستان ۱۳۶۵در آنجا بود.
در آن تاریخ تمام زندانیان سیاسی را به جاهای مختلفی فرستادند و اکبر به زندان
گوهر دشت افتاد.
اوایل دربندی
که۲نامیده می شد
جای داشت و این آن بخش بند۲که ما درباره اش زیاد شنیدیم نبود،چرا
که بعدا به همان بند 2 فرستاده می شود.
آنگونه که
همه افراد تعریف کردند . زندانبانان تمام مدت ، اسامی بند ها را عوض می کردند.در
اوایل سال ۶۶ و ۶۷به او خبر دادند که مجازاتش کوتاه ترشده
است. چیزی که به آن "عفو منتظری" می گفتند به اکبرهم تعلق گرفت.
در دوران
اعدام اکبر بیشتر دربند دوم بود که خیلی هایی دیگرراجع به آن تعریف کردند.
او هم بندی
هایی را دیده که گرفتند و آنها را بردند،بدون اینکه آثاری از آنها دیده شود یا حتی
تائید گردد، اعدام شدند.
در این میان
اکبر مشاهدات زیادی را از پنجره حسینیه در بند 2 دیده است، که بعد تر خودش میاد و
تعریف می کند.
بعد اکبر را
در تاریخ۲۵مرداد به "کمیته مرگ"بردند. ولی هر گز او را
به داخل جمع کمیته نبردند.چرا که "کمیته مرگ" در تاریخ 25 مرداد و به
وقت ناهار،بدون اینکه اکبررا ببینند،اززندان گوهردشت رفت.
اکبر،آن زمان
حمید نوری که حمید عباسی می شناخت،دیده است. او نوری را درطول مدتی که درزندان
گوهردشت بود،چندین باردیده است.
بعد ازاعدام
ها اکبررا به اوین منتقل می کنند وبعد او را درسال۱۳۷۳برابر ۱۹۹۴میلادی آزاد
می کنند.اکبر۱۳سال زندان
بوده است.
اکبردرسال ۱۳۷۵برابر۱۲ژانویه ۱۹۹۶ازایران و
ازطریق فرانسه به آلمان وارد می شود.
اکبر درتمامی
دوره ای که درزندان بود،خاصه دردوره اعدام ها حالش خیلی بدبود،حتی بعد ازدوره ای
که آزاد شد،بازحالش بد بود.دیگربارکه به آلمان رسید با سازمان مجاهدین خلق ارتباط
برقرارنمود و آنگاه انرژی جدید گرفت.
چرا که
مبارزه برعلیه رژیم ادامه دارد. بعد ازآن توانست به نحوی با قدرت زندگی اش را
بگذراند. کارکرده و توانست یک زندگی نرمال داشته باشد. اینکه اکبرچه کسانی را درزندان
گوهردشت دیده و می شناسد، او می تواند اسامی همه کسانی که درلیست دی((D هستند به جزاسامی ۸ و ۱۲ و ۱۸را تائید می کند
.
دررابطه با
لیست آ ( A)،چیزی من نمی خواهم،پیشاپیش بگویم ، آن را می گذاریم تا خودش
تعریف کند،که چه کسانی را دیده و چه اتفاقی برایشات حادث شده است.این ها نکاتی بود
که درمقدمه معرفی اکبرمی خواستم به دادگاه بگویم .
با پایان یافتن
صحبتهای وکیل مشاور علیاکبر بندلی(بندعلی)، رئیس دادگاه خطاب به اکبر گفت: که
شهادت او به شکل صوتی و تصویری ضبط میشود.
پس ازاین
تذکررئیس دادگاه،"دستیاردادستان" صحبتهایش را آغازکرد.
وی خطاب به
بندلی گفت: روند سوال و جواب چگونه پیش خواهد رفت. او سوالاتش را ازبندلی(بندعلی)
با طرح سوال درباره زمان دستگیری علیاکبر بندلی(بندعلی)آغازکرد.
علیاکبر بندلی(بندعلی) درزمان بازداشت درسال ۶۰ سربازبود. اوسال ۵۹ به خدمت سربازی رفته وخودش
در روایت بازداشتش چنین گفت:
«من اهل شمشک هستم. درشمشک گزارش من را داده بودند که با
مجاهدین همکاری میکنم. بعد ازبازداشت برادرم، من نیزدرخانه او بازداشت شدم، من را شش مرداد سال ۶۰ ساعت ۱۲ شب درخانه
برادرم دستگیرکردند. من را به کمیته سعدآبادبردند، ۲۰ روز آنجا
بودم وبعد من را به زندان ارتش پادگان جمشیدیه بردند.بعدتر
برادرم برایم گفت:که فردای بازداشتم،خبرساعت دو بعدازظهررادیو نام من را برده و
اعلام کرده که به عنوان “منافق” دستگیر شدهام.»
اکبر درادامه گفت:« من درجمشیدیه بازجویی شدم ومن قبول نکردم که بعد از
۳۰ خرداد سال ۶۰ با سازمان
مجاهدین ارتباط داشتهام وگفتم که تا سال ۶۰ با سازمان
ارتباط داشتم ... ازآنجا من را به زندان اوین بردندودربند ۲۰۹ بازجویی وشکنجه شدم. کابل خوردم و …. این مرحله اول
شکنجه بود. کابل که خورده بودم پایم بزرگ شده بود، اما به جایی نرسیده بود که
پوستم کنده شود. من زندانی زیرکابل را که کف پایش ،کابل خورده و انگشتش کنده شده
را دیده بودم.
اکبربندعلی گفت:اودریک دادگاه«پنج دقیقهای»به ریاست محمد یوسفی
محاکمه شده بود.اوافزود: ازتابستان ۶۶ در زندان گوهردشت بودم و
در این زندان به تکرار ازبندی به بنددیگر منتقل شدم. وى تاکید کرد: که در زمان
اعدامها در«بند دو» آن زندان بوده و ازآنجا روند اعدامها را دیده است وزندانیانی دیگری ازجمله: نصرالله مرندی، محمود رویایی و …
را میشناسد. دادستان ازاو پرسید آیا رمضان فتحی را هم میشناسد؟
بندلی(بندعلی) پاسخ داد: که او را میشناسد.
دادستان درباره ایرج
مصداقی هم ازاوسوال کرد و بندلی گفت: مصداقی را هم میشناسد. در ادامه دادستان
درباره پیگیری خبرهای مربوط به اعدامها از بندلی سوال کرد.اوگفت:خبرزیادی برای
تعقیب کردن وجود نداشت. درادامه هم گفت: کتابی ازایرج مصداقی وکتابی ازمحمود
رویایی را درباره اعدامها خوانده است
درادامه جلسه هفدهم دادگاه حمید نوری، دادستان ازعلیاکبر بندلی(بندعلی)
خواست که به شرح روایت وشهادتش بپردازد.
اکبردرادامه اظهاراتش گفت:باتوجه به دستهبندى زندانیان پیش ازسال
۶٧
وبراساس برخی خبرها ازجمله ازحمید عباسی(نوری)شنیده که اعدامها از قبل برنامهریزى
شده بوده وربطی به «عملیات فروغ جاویدان» مجاهدین نداشته است.
شاهداضافه کرد:«غروب ششم مردادآمارگرفتندوهفتم
مرداد تلویزیون بند رابردند. شرایط عجیبی بود. من با رضا زند درانتهای بند نشسته
بودم. رضا گفت: که با توجه به شرایط حاکم فکرمیکند همه را خواهند کشت. اوگفت: که
پس چه خوب است که سرودخوان برویم وکشته شویم. او شروع کرد به خواندن سرود که آمدند
وهشت نفرازجمله خوداو را صدا زدند و بردند.»
اکبرادامه داد:«من با هادی جلالآبادی
صحبت میکردم ومیگفتیم که معلوم است میخواهند اعداممان کنند. هادی گفت: که
درحکومت خمینی زندگی کردن وماندن ارزشی ندارد.همین هادی رابعدااعدام کردند...
اکبردربخش دیگری ازاظهاراتش به همان دریچه کوچک به
وجود آمده درپنجره بند دواشاره کرد که زندانیان با میله آن را درست کرده بودند وازآنجا
بیرون را میدیدند»
وى
گفت:یک شب ساعت ۱۱به بعد، کامیون میآید و میرود و فکر میکردیم که
این کامیونها اجساد بچههارامیبرند. شب دیگری
کامیونى ترمزکردودنده عقب گرفت،آمد جلوی آشپزخانه زیریک چراغ ایستاد. پاسداری
بالای کامیون ایستاده بود وما اجساد بچهها را دیدیم که درکامیون میریختند… چنان
سکوتی حاکم شد که ما صدای زدن قلب های همدیگررا میشنیدیم.من حالم خیلی بد شده
بود.ازناراحتی داشتم منفجرمیشدم.شب که میخواستم بخوابم، پتویم راروی صورتم
انداختم وآنقدر«مرگ برخمینی» گفتم تا بخوابم. کارم شده بود که بروم دردستشویی وهمینطو "مرگ
برخمینی" بگویم. ما واین بچهها همه چیزهم بودیم. ما ۲۴ ساعته با هم بودیم. شما فکرکنید که بیایند برادرتان را ببرند بکشند، یا
پدریباشید که پسرش را ازکنارش ببرند وبکشند …. چنین وضعیتی بود ومن واقعا حالم
خیلی بد بود.»
اکبرمیگوید:سه
تاچهاربارشاهد حمل اجساد «بچههای اعدامی» توسط کامیونها بعد ازساعت ۱۱شب بوده است.
اکبربندلی(بند علی)دربخش دیگری ازاظهارات خود افزود: پس ازموج
اول و دوم اعدامها،زندانبانان اززندانیها خواستند که همبندیهایشان رابه عنوان
«مجاهد» لو بدهند که این وضعیت بسیارترسناک و آزاردهنده بود.
اکبرمی گوید:«یک روزدرهفته دوم اعدامها در(بند) بازشد وحمید عباسی (حمید
نوری) ظاهرشد، نام کسی را برد وما گفتیم که او را قبلا بردهاید. عباسی دست محمد
فرمانی که مسئول غذای بند بود وجلوی درایستاده بود را گرفت وگفت: بیا برویم. محمد
را برد وبعد اوبرگشت. آن روزاواعدام نشد اما فرداش گفت: که من حرفهای دیروزم را
قبول ندارم ومجاهدین [خلق] را قبول دارم که او را هم بردند واعدام کردند.»
اکبردرباب
پایان اعدام مجاهدین می گوید:«اعدام مجاهدین روز۲۵مرداد ۶۷تمام شد وبعد اعدام زندانیان با اعدام
زندانیهای مارکسیست ازروز۵ شهریورازسر گرفته شد.»وی ادامه داد:«درهمان روزوقتی
دراتاق«هیئت مرگ»بودم،تلفن اتاق هیئت مرگ زنگ زدوبعد اعضای هیأت ازاتاق
خارج شدند. ناصریان وعباسی خطاب به حسینعلی نیری گفتند: حاج آقا کاش تکلیف اینها
را هم روشن میکردید بعد میرفتید. نیری گفت نه نمیشود. حاج احمد [احمد خمینی]
زنگ زده که برویم پیش او و ما باید برویم….» بدین ترتیب پایان اعدام مجاهدین در ٢۵ مرداد وآغازاعدام مارکسیستها شروع شد!
علیاکبربندلی(بندعلی)
۲۵ مرداد به راهرو مرگ رفت،اما
هرگزدربرابر"هیئت مرگ"قرارنگرفت.اوبا نوشتن برائت از سازمان مجاهدین
وقبول مصاحبهای که هرگزانجام نشد، ازاعدام نجات یافت.حکم ۱۵سال زندان اوکه به هشت سال کاهش یافته بود، بعدا لغو شد...»
بعد ازاستراحت
ورسمیت دادگاه دادستان از
علیاکبر بندلی(بندعلی) خواست توضیح دهد چگونه زندانیان را از بند به نزد هیئت مرگ
میبردند؟
بندلی گفت: برخی جزییات را به خاطر نمیآورد و
بعضی از موارد را از دیگران شنیده است.
دادستان سپس به آغاز اعدامها درسال ۶۷ برگشت و
کسانی که در روز اول برای ملاقات با هیأت مرگ فراخوانده شدند و دیگر برنگشتند؛
ازجمله :مهران هویدا صحبت کند.
اکبر در
ادامه شهادتش گفت:«بعد از آزادی به خانه مهران هویدا رفتم. مادر مهران من را
بغل کرد و گفت: مهران اعدام شد وپدرش احمد که راننده کامیون بود بعد از اعدام او
دیگر نتوانسته کار کند. مادر درادامه گفت: که زندگی خودشان و بچههایشان متلاشی
شده است. من همینطور آنجا گریه میکردم...»
اکبر درادامه
در پاسخ به سوال دادستان باردیگر از رضا زند نام برد که اعدام شده است وگفت: برادررضا
زند، محمد با ما بود. اوگفته بود جانبداربنی صدر و"بنیصدری" است وهمین
شد که اعدام نشد. »
درادامه دادستان
ازعلیاکبربندلی(بندعلی) پرسید:چه اتفاقی افتاد که شما در گفتوگو با رضا زند فکر
کردید که اعدام درجریان است؟
علیاکبر
بندلی در پاسخ گفت:«رضا گفت که دیگر کارگرهای افغان نمیآیند. تلویزیون ما
را بردند. از روز شنبه روزنامه هم نیامد. هواخوری ما هم قطع شد. پاسدارها هم که
مدام از قبل به ما گفته بودند “میزنیمتان” (به این معنا که اعدامتان میکنیم).
مجموعه اینها و دیگر چیزهایی که دیده بودیم باعث شده بود که رضا بگوید: دارند
اعدام میکنند و خودش هم سرودخوان برای اعدام برود»
علیاکبربندلی(بندعلی) گفت: که درجریان آمارگیری روز ششم مرداد، پاسدارنام -حسین سبحانی- رایادداشت کرد:«چرا که ما موقع آمارگیری باید مینشستیم و
پاهایمان را توی سینهمان،جمع می کردیم.حسین سبحانی پاهایش دراز بود و پاسدار اسمش
را یادداشت کرد. پاسدار که رفت ما گفتیم: حسین سبحانی اسمش یادداشت شد. روزشنبه که
آمدند و اسامی را خواندند، اسم حسین سبحانی را هم خواندند و او را هم با خود بردند….»،و در ادامه گفت که حسین سجادی هم اعدام شد!
دادستان سپس به نامهای دیگر ازجمله:«طاهربزازحقیقتطلب»اشاره
کرد و پرسید: ازاوچه می دانید؟
علیاکبربندلی(بندعلی)گفت:«متاسفانه"طاهربزازحقیقت
طلب"نیز روز جمعه ۱۴مرداد اعدامش کردند...»
دادستان پرسید از کجا میدانید که او اعدام شده است؟
علیاکبربندلی(بندعلی)گفت:«من دیگرایشان راندیدم.ولی این
راشنیدم که گفتند؛ طاهرخود را مجاهد دانست و بر سر همین موضع اعدام شد.»
دادستان سپس درباره فراخواندن افراد با حکم بالای ۱۰سال ازعلیاکبربندلی
(بندعلی) سوال کردوپرسید:چراخودت را معرفی نکردی ؟
علیاکبر بندلی(بندعلی) پاسخ داد:
من پیشترهم گفتم:چند ماه قبل روزی یک پاسدار من را صدا
کرد وگفت:تو"عفو منتظری"خوردهای وحکم توبه ۸سال بدل شده
است.این را هم بگویم: «بعد از اعدامها،موضوع"عفو منتظری" راهم
برداشتندوحکم افراد برگشت به همان احکام قبلی و همان چیزی که پیشتربود،جلو رفت.»
علیاکبربندلی(بندعلی)درپاسخ به سوالهای دادستان درباره
دیدن چند باره کامیونهای حمل اجساد توضیح داد وگفت: که درزمان اعدامها دو تا سه
باریاسه تا چهاربار،رفت وآمد کامیونها را دیده است.اوهمچنین تکراروتأکید کرد که
یک نوبت کامیون سر باز بوده است واوجریان بردن جسدها را دیده وادامه داد:«این کامیون آمدودقیقا جلوی
آشپزخانه زیر"لامپ مهتابی"ایستادوبه طور آشکارمیشددید که چه میکنند
ودرآن چه میگذرد.»
رئیس دادگاه ازدادستان خواست ازعلیاکبربندلی(بندعلی)
سوال شود که ازکجا میداند آنچه دراین کامیون میگذارند جسد است «با توجه به
اینکه روی کامیون برزنت کشیدهاند»؟
علیاکبربندلی(بندعلی)گفت:«من نگفتم روی کامیون برزنت
بوده است»
گفتم:«جسدها را در برزنت گذاشته بودند»
دادستان پرسید:«ازکجامیدانیدکه دربرزنتهاجسدبوده است؟
علی اکبربندلی(بندعلی)درپاسخ به این سوال گفت:من از روی
پستی وبلندیهای زیربرزنت مشخص بود که دارند جسد ها را میبرند.راننده پیاده شده
بود وتا جایی که یادم است این کار هفت تا هشت دقیقه طول کشید...»
علیاکبربندلی(بندعلی)سپس درباره حضورش درراهروی مرگ
توضیح دادو گفت: «من را بردند ودرآنجابعدازسوال وجواب،کاغذی به من دادند با این
مضمون که مجاهدین را قبول ندارم وجمهوری اسلامی را قبول دارم. من آن متن راامضا
کردم ….»
اکبرگفت: سه روز بعد دوباره به اتاق هیئت مرگ برده شده و
درپاسخ به این سوال که آیاحاضراست،مصاحبه کندیانه؟من گفتنم که حاضربه امضاء هستم.
دادستان ازعلیاکبربندلی(بندعلی)پرسید: آیا مصاحبهای هم با او انجام شد؟
اکبربندلی(بندعلی) گفت«:نه، فقط
سوال کردند که آیا حاضرم مصاحبه کنم یا نه؟ اما مصاحبهای با من انجام نشد.»
دادستان درادامه هفدهمین جلسه دادگاه حمید نوری ازعلیاکبربندلی(بندعلی)
درباره میزان آشنایی و دفعات برخوردش با حمید عباسی (حمید نوری) سوال کرد وخواستار
توضیح شد:
اکبربندلی(بندعلی)
گفت:«حمیدعباسی را به عنوان دادیار زندان گوهردشت از سال ۶۶ میشناخته
است.»
او ازدادگاه اجازه خواست که جزئیاتی دراین مورد ارائه
کندوادامه داد:«گفتم موقع آمارما باید مینشستیم و پاهایمان را درون
سینه مان جمع میکردیم .من مدتی زانویم درد میکردونمیتوانستم پایم راجمع کنم و
پایم دراز بود. پاسدارها هم معمولا میپرسیدند: چرا پایت دراز است و من میگفتم
زانویم درد میکند. آنها هم کاری نداشتند تااینکه یک بار،یکی ازاین پاسدارها بعد
ازآمار، من را برداشت و باخود به جلوی اتاق دادیاری برد.بعد با عباسی (حمید نوری)
بیرون آمد. عباسی به من فحش میداد که “سگ منافق”، “پدرسگ” -و ازاین فحشها- که
چرا قانون را رعایت نمیکنی و …. بعد پرسید: کدام پایت درد میکند؟
گفتم: پای
راست.چنان لگدی به پای راستم زد که من ازدرد به زمین افتادم...»
علیاکبربندلی(بندعلی)،درادامه ازدادگاه خواست درباره "سگ" توضیحاتی
بدهد. او گفت:«در"فرهنگ آخوندی"برخلاف فرهنگ اروپایی سگ موجودی نجس است،بر
همین اساس او گفت: که زندانبانان آنان را نجس میدانستهاند»
اکبرگفت:«یادم هست که وقتی ما گروه میشدیم [زندانیان]
که جایی ببرندمان، پاسدارها برای اینکه دستشان به ما "نجس"هانخورد، یک
چوب دستشان میگرفتند؛ یک سرچوب دست خودشان بود و سر دیگر چوب را دست اولین
زندانی می دادند که دستشان به ما نخورد ….»
علیاکبربندلی(بندعلی) درادامه به ماجراهای ممنوعیت ورزش
کردن در زمان هواخوری اشاره کرد و همچون شاکیان و شاهدان قبلی به مجازات "اتاق گاز" در ازای
ورزش کردن اشاره کرد. روایت او در این مورد مشابه دیگر جانبهدربردگان اعدامهای
سال ۶۷ است.
اکبربندلی(بندعلی)،دراین مورد به نقش حمید عباسی (حمید
نوری) اشاره کرد: و گفت:«مدتی هواخوری رابستندوبعد آمدند گفتند:ما برای ورزش نکردن
دست و پا شکستهایم. میخواهیم هواخوری را باز کنیم اما اگر باز ورزش کنید همان
بلارا سرشما هم وارد می سازیم . فردایش هواخوری را باز کردند و ما هم رفتیم ورزش
کردیم. میدانستیم که بعدش تنبیه خواهیم شد. بعد که ورزش کردیم ما را جمع کردند و
بردند در یک سالن روبهروی دیوار، دستها و یک پا بالا، شروع کردند از پشت زدن. آنقدر
میزدند که از حد تحمل خارج شود. همزمان میپرسیدند آیا بازورزش گروهی میکنی؟
حالاهرکس بسته به تحملش کمتر کتک میخورد و میگفت نمیکند، یکی بیشتر …. ازآن روز
به بعد ما دیگر ورزش نکردیم.»
درادامه دادستان درمورد درست کردن تونل برای کتک زدن
زندانیان ازبندلی پرسید: نقش وحضورحمید عباسی (حمید نوری) دراین جریان چه بود؟
دادستان مجدداپرسید:اگردراین زمان چشمبند
داشتید،ازکجامیدانی که او(حمید عباسی) بود؟
علیاکبربندلی-بندعلی)گفت:صدا را میشنیدیم که فحش میدادند
ومیگفتند "سگ منافق" و …
علیاکبربندلی(بندعلی)درادامه گفت: من چشمبندم را
سابیده بودم و میتوانستم ازپشت آن پیش رویم را ببینم. بدین مهنی که زندانی اگرچشمبند
را دستکاری کرده باشد میتواند ازپشت آن -دستکم تار- آدم های اطراف را ببیند، بعلاوه
وقتی شما چشمتان بسته باشد، حواستان بیشتر و بهتر کار میکند.»
اکبربندلی(بندعلی)درادامه درپاسخ به سوال دادستان گفت:«درباره
سلسه مراتب ومناسبات درزندان،حمیدلشکری مسئول امنیتی زندان بوده است و حمیدعباسی (حمیدنوری)دادیارزندان
بودند. اودادیاررانماینده دادستان درزندان معرفی کرد.
اکبربندلی(بندعلی)دررابطه با مضمون انتخابات درزندان چنین
توضیح داد: « جماعت زندانبان ازما می پرسیدند که رأی میدهیدیانه؟پاسخ مانه بود.اما
می دیدیم که روزانتخابات دو یا سه نفرپای صندوق می بردندو آنجا میگفتند؛ اگر
مخالف اید رأی سفید بیندازید. مازیربار نمی رفتیم و می گفتیم که برگه انداختن ما
به صندوق یعنی اینکه نظام را قبول داریم.درمقابل آنها گفتند:پس باید کتبی بنویسید
که درانتخابات شرکت نمیکنید وما هم نوشتیم. بعدتر درمقطع اعدامها شنیدم: حمید
عباسی (حمید نوری) پرونده بچهها را میآورده پیش "هیئت مرگ"ومیگفت
ببینید حاجآقا،این افراددرانتخابات شرکت نکردند. حمید نوری به اینشکل برای بچهها
پروندهسازی میکرد تا اعدامشان کنند.»
اکبربندلی(بندعلی)درادامه معرفی زندانبانان،محمد مقیسه(ناصریان)،رابه
عنوان نفراول زندان گوهردشت،عباسی (حمید نوری) را به عنوان نفر دوم و داود لشکری
را به عنوان نفر سوم معرفی کرد.
علیاکبربندلی(بندعلی)درادامه ودرپاسخ سوال دادستان،به
حضور در راهروی مرگ درتاریخ ۲۵مرداد ۶۷ پرداخت.بندلی
گفت:پاسدارها اورابردهاندو چشمبند داشته است.من به این فکرمیکردم که قراراست اعدام
شوم و آخر زندگیام است. دردرونم جنگی درجریان بودومن درفکربودم.،آیا من را برای اعدام می برند؟»
اکبربندلی(بندعلی)گفت:«من تاظهرو وقت ناهاردرراهروماندم.
ظهرصدای زنگ تلفن را میشنود وبعد ازآن هیئت ازاتاقش بیرون میآید و میگوید که
دارد به دیدن حاج احمدخمینی میرود .»
دادستان خواست بداند
که آیا زندانی دیگری هم درراهروی مرگ بوده است؟ علیاکبربندلی(بندعلی)میگوید:«کسانی
بودهاندازجمله زندانیای با نام خانوادگی"الف"او اکنون درایران است.»علی
اکبرافزود:«من چشمبندی که پاسداربه من داده بود برروی چشم داشتم، آن چشمبند خودم
نبود و نمیتوانستم ازپشت آن،فضای روبرو را ببینم. تلاشی هم نکردم برای گرفتن
ارتباط با دیگر زندانیانی که در راهروی مرگ بودند.احتمالا پنج شش نفر بودیم.قبلش
من احساس میکردم کسانی ازمقابلم به جانب اطاق "هیئت مرگ"می روند. بعدها
درگفتوگو با دیگربازماندگان فهمیدم چه کسانی را آن روز اعدام کردند و فهمیدم آن
پنج شش نفر که با هم رفتیم، اعدامشدند.»
علیاکبربندلی(بندعلی)باردیگردرواکنش به خروج هیأت مرگ
ازاتاق گفت:« ناصریان وعباسی(حمید نوری) سراغ اعضای هیئت رفتهاندوازنیری
(احتمالا) به عنوان رئیس هیأت خواستهاند تانروند وبرای ناهاربمانند وتکلیف چند
زندانی باقی مانده درراهروی مرگ را هم روشن کنند».
اکبردرپاسخ به سوال دادستان که میپرسد از کجا میداند
ناصریان و عباسی (حمید نوری) سراغ هیأت مرگ رفتهاند؟
اکبربندعلی گفت:«ازروی صدایشان. آنها داشتند جایی
نزدیک من حرف میزدند. من نمیتوانستم ببینم اما از روی صدایشان ۱۰۰ درصد
مطمئنم که آنها مشغول صحبت با هیأت مرگ شدند.»
درادامه دادستان ازعلیاکبربندلی(بندعلی) پرسید:ازکجا
فهمیدید که حمید نوری درسوئد بازداشت شده است؟
علیاکبربندلی(بندعلی) چنین توضیح داد:«دختربرادرم با من تماس گرفت و گفت: کسی به نام حمید نوری
درسوئد بازداشت شده که گویا دهه ۶۰ در زندانها
کار میکرده. من گفتم: ما در زندان حمید نوری نداشتیم، حمید عباسی داشتیم. بعد زنگ
زدم به یکی از دوستان وازاو پرسیدم ماجرا چیست. او گفت: حمید نوری، همان حمید
عباسی است. بعد هم که عکس پاسپورت او را دیدم، شناختمش. درعکس دیگرش او کمی چاق
شده اما عکس پاسپورتش همان بود که من میشناختم ….»
دادستان ازعلیاکبربندلی(بندعلی) پرسید که آیاحمید عباسی
(حمید نوری) هم اوست که حالا دردادگاه نشستهاست؟
اکبربندلی(بندعلی) گفت:بله! ۱۰۰درصد
مطمئنم. آن موقع ریش نداشت یعنی ریش کمتری داشت الان ریشش بلندتر است. موی سر و
ریشش هم سفید شده.است:
باپایان سوالهای دادستان، وکیل مدافع (مشاور) به طرح
سوال از علیاکبر بندلی پرداخت. در پاسخ به سوالهای او، بندلی به وقایع سال ۶۰ اشاره
کرد و در ادامه توضیحات خود گفت:«مردم قبل
ازانقلاب ۵۷ نان
داشتند اما آزادی نداشتند.خمینی شیطان مکار،-درلحظه صدای اعتراض حمید نوری شنیده
میشود که میگوید آقای قاضی!-
اکبرادامه می
دهد:وقتی خمینی درپاریس بود وعده آزادی
داد و گفت: حتی مارکسیستها هم آزادخواهند بود اما بعد ازانقلاب اسلام ارتجاعی را
جایگزین کرد وحتی حجاب هم اجباری شد. مجاهدین و مسعود رجوی با این اسلام مخالف
بودند و به این قانون اساسی رأی ندادند. خمینی، شیطان مکار …»
این باررئیس دادگاه ازعلیاکبربندلی(بندعلی) خواست که به
احترام دادگاه از برخی الفاظ استفاده نکند و بندلی پذیرفت.
رئیس دادگاه همچنین ازوکیل مدافع (مشاور)بندلی خواست
پاسخ او را به موضوع محدود کند. در ادامه پاسخهای بندلی، وکیل مدافع (مشاور) از
او خواست که بدون استفاده از الفاظی که پیشتر گفته است،به دادگاه بگوید: که چرا در
مورد خمینی از این الفاظ استفاده میکند.
علیاکبربندلی(بندعلی) گفت:«با توجه به تجربههایم من نمیتوانم بدون بیان خشم
ونفرتم ازخمینی یاد کنم. من هربارکه میخواهم از خمینی یاد کنم میگویم که لعنت به
تو باد -بهت- خمینی ….»
دراینجاباردیگرحمید نوری معترض شد. او ازرئیس دادگاه
خواست که اجازه ندهد فضای دادگاه را آلوده کنند. همزمان رئیس دادگاه ضمن ابراز
تأسف از بیتوجهی به درخواست او ۱۵ دقیقه
تنفس اعلام کرد. درهمین زمان باز صدای حمید نوری شنیده شد که میگفت: «وکیل مدافع
(مشاور)اورا تحریک میکند...»
بعد ازاین اتفاقها یکی ازوکلای مشاور ازعلیاکبربندلی(بندعلی)پرسید:
از کجا مطمئنی که این حمید نوری همان کسی است که درگوهردشت دیده است؟ اکبربندلی(بندعلی)
توضیح داد:«عکس العملی که الان دیده است (واکنش نوری نسبت به حرفهای بندلی به
خمینی) همان عکس العملی است که در گوهردشت دیدم.»
وکیل مشاوراز اکبربندلی(بندعلی) پرسید: درباره حال و
روزش بگوید.
علیاکبربندلی(بندعلی) گفت:«وقتی از زندان آزاد شدم کلا به هم ریخته بودم. وقتی کسی
را درخیابان میدیدم، سعی میکردم پیادهرو را عوض کنم که آنها را نبینم. آزادی
زندان برایم خوشحالی نداشت، از یک زندان کوچک به یک زندان بزرگتربه نام ایران
آمده بودم و اصلا احساس آزادی نمیکردم و زندگیم داشت داغان میشد. بالاخره شرایطی
فراهم شد که من به خارج آمدم، وقتی ۱۲ ژانویه
به اروپا آمدم بعد از یک مدت کوتاه مجاهدین را دوباره اینجا پیدا کردم،وقتی
مجاهدین را دیدم که برعلیه رژیم فعالیت میکنند انگار دوباره زنده شدم. الان زندگی
خوب و راحتی دارم در آلمان و مشکلی ندارم.»
یکی از وکلای مشاور تعدادی اسم را میخواند و از بندلی
خواست اگر آنها را میشناسد بگوید:«حمزهشلالوندبروجردی،محمود
میمنت، سید عقیل میرمحمدی برنجستانکی، عادل طالبی»
اکبربندلی(بندعلی) توضیح داد:«مدتی باحمزه هم بند بودند
و فکر میکند او به اوین منتقل و اعدام شد.
سپس وکلای مدافع حمید نوری از علیاکبر بندلی سوالهایی
پرسیدند. یکی از وکلاپرسید آیا روزهای پیشین دادگاه را شنیده است؟
اکبربندلی(بندعلی) توضیح داد: که سه روز اول که
کیفرخواست خوانده میشد را شنیده است.
اومیگوید:راننده تاکسی است وزمان زیادی ندارد،اما برخی
قسمتهای دادگاه را گوش داده است.
وکیل مدافع حمید نوری سوالاتی درباره کتاب ایرج مصداقی
پرسید: که آیا وی آنهارا به تازگی یاسالها قبل خوانده است؟
زیرا بندلی دربازجوییهای
پلیس سوئد به کتاب مصداقی استناد کرده بود.
اکبربندعلی
توضیح داد:«برخی ازبخشهای کتاب مربوط به اعدامها به تازگی خوانده و کل کتاب را
نخوانده است.
وکیل مدافع نوری
ازلحاظ کارهایی که انجام میدهند درباره تفاوت دادیار و دستیارش پرسید .
اکبر بندلی توضیح داد:« هردو(دادیارو دستیارش)قادرند
کارهای مشابهی انجام دهند.»
وکیل مدافع نوری درباره فردی به نام «عرب» در زندان
گوهردهشت پرسید و اکبربندلی(بندعلی) توضیح داد:«اسم او را به عنوان دادیاردرسال ۶۵ شنیده
اما هیچوقت او را ندیده است.
درادامه تا پایان دادگاه وکیل مدافع حمید نوری پرسشهای
مختلفی ازعلیاکبر بندلی پرسید. بیشتر پرسشها حول تناقضهایی بود که بندلی در
بازجویی پلیس و روز دادگاه گفته بود.
با ارائه شهادت علیاکبربندلی(بندعلی)، جلسه هفدهم ازدادگاه حمید نوری در شهراستکهلم
به پایان رسید. روند محاکمه باجلسه هجدهم دادگاه درروز دوشنبه ۲۰سپتامبر/ ۲۹شهریوربعنوان روز رزرو پیش رفت و اقایان نصرالله مرندی و مسعود اشرف سمنانی زندانی سیاسی و از جانبهدربردگان
اعدامهای سال ۶۷ به عنوان شاکی و شاهد،
ادامه خواهد یافت.
چند
نکته ضرور:
*- آنچه درباره جلسه بندعلی
جالب بود این بود که او در برابر پرسش دادستان گفت: که کتاب های ایرج مصداقی و محمود
رویایی را خوانده است . درحالیکه دیگرجان بدر بردگان وشاهدان این دادگاه تا حال گفتند: که کتاب های ایرج را نخواندند.چرا
که آنها خودشان رابعنوان شخصیت های اصلی این کتاب خاطرات می دیدند ولزومی به
خواندنش نمی دیدند.یا بخش گفته بودند: مرور این خاطرات روی وضعیت روحی آنها تاثیر
منفی می گذاشته از اینرو آنرا نخوانده اند . در حالیکه اقای بند علی گفته که بخش
اعدام های این کتاب را مطالعه کرده است .
*- موضوع دیگری که اکبر بند
علی بیان دادشته : بدنبال موج اول و دوم اعدام هاکه که بعد پذیرفتن و یا نپذیرفتن
مصاحبه اتفاق افتاده ، زندان بانان اززندانی می خواستند که ازدیگر همبندی هایشان ،
آنها را بعنوان مجاهد لو بدهند . اکبر
این وضعیت را«بسیارترسناک» وبه نوعی «آزاردهنده»، بربندی که او در باره
اش صحبت می کرد، توصیف کرده است.
*- مورد دیگری درشهادت اکبربندعلی
جای داشت ؛ نسبتی که در میان زندانیان برقرارشده بود تا چه اندازه پدرانه و به نوعی
به مثابه یک خانواده بوده و آسیبی که این اعدام ها ایجاد می کرده، چقدرشرایط
ناگواری را در ادامه در بین شان،حاکم می کند و روایت می کند درشبی که اجساد را به
درون آن کامیون می ریختند،اصطلاحی را که به کارمی برد این بود : ازناراحتی داشتم
منفجر می شدم ، بعد موقع خواب ، پتو را روی صورتم انداختم وآن حد " مرگ بر
خمینی " گفتم تا خوابم ببره و درادامه ی این روند وقتی به توالت و دستشویی
میرفته،کارم "مرگ بر خمینی " گفتن بوده است .
*- فرازدیگراینکه او می
گفت: درپس اعدام ها ، انگارپدرم اعدام شده - عمویم کشته شده- فکرمی کردم که اکبرتوهم
برو و اعدام شو ، ولی از طرفی با خودم فکرمی کردم که زندگی زیباست و من دوست دارم
زندگی کنم و دوست ندارم بمیرم و بازبه گفتگو های درونی اش پرداخت مبنی براینکه؛ تو
حق انتخاب نداری و بدین ترتیب وضعیت گفتگوهای درونی اش را برای ما تشریح کرد .
*- اکبر بند علی در برابر
پرسش های وکیل مدافع حمید نوری و تناقضاتی که او ازشهادت ایشان در دادگاه و
بازجویی پیشین وی با پلیس بیرون می کشید .
اکبرازبیان پاسخ روشن پرهیز می کرد و با نمی دانم . همانی که گفتم ، فرصت
بیشتری برای وکیل مدافع ایجاد می کرد که مرتب پیشروی کند واین به نظرمن به کل
شهادت او لطمه میزد.
امری که باید همه شاکیان و شاهدان این دادخواهی از ورود به آن و عدم دقت در
بیان خود بشدت پرهیز نمایند .
*- آنچه را که دراظهارات آقای
علی اکبربندلی (بندعلی)، درروزشهادتش مستقیم دنبال کردم، باردیگرضروری دیدم که طی
یادداشت اخیرم، دیگرباره نیز بنویسم ومتذکرگردم: باید همگان این واقعیت مسلم را
دریابیم که چشم هزاران هزارخانواده دادخواه ازسراسرایران وجهان متوجه محکومیت نوری
درماه آپریل سال ۲۰۲۲است. این امرازنخستین روزدادگاه درگروهشیاری ودقت برخورد یکایک شاکیان و
شاهدانی ایست که پای بردادگاه می نهند .
پیروزی این دادگاه ، به زبانی ؛ پیروزی همه گانی و متعلق به تمامی دادخواهان
کشورمان است ؛ گل الودش نسازیم و ازآن برای کوبیدن اندیشه غیر به داوری ننشینم حتی
اگر نه ۳۰۰۰۰ بلکه ۳۰۰۰۰۰هزارکشته هم داده باشیم .این دادرسی نباید برپایه منافع گروهی ما تعریف گردد.
امروزحقانیت
امردرمیزان کشته دادگان ما خلاصه نمی شود . باید با همه توان پوزه این آدم زبون (حمید
نوری)زندانی وهمه حامیان ریزودرشت اورا از سفارت خانه جمهوری اسلامی دراستکهلم
گرفته تا خود جهنم حاکمیت مردار خواراسلامی را به خاک مالید واین میسرنمیشود، مگراینکه
عاقلانه ونه سهم خواهانه حرکت کنیم .
حمید نوری ازدهم اوت تا به امروزیعنی بیش از۴۰ روز،هنوزدرگوشه رینگ
عربده می کشد و وام خواهی ازامام مرگ خمینی جنایتکارمی کند!هرشاکی و شاهدی باید
بتواند اوراازهمان گوشه رینک، به وسط میدان کشاند و با فن حساب شده خویش، شانه اش
را برخاک مالد وازاین مسابقه بیرون آید .
دراین میدان
هرشاکی و شاهدی باید بتواند یک فن حسابگرانه ای را برروح و روان وسیستم حسابرگی
ویادداشت برداری او،بسان نیشتری فرود آورد تا کیفیت دادخواست دادستان دادگاه به
محک آزمون گذاشته شده وپرونده قدرتمند در برابرقضات دادگاه گشوده گردد.
هرشاکی وشاهد باید با همه حمیت انسانی خویش درکناردادخواهان جای گرفته و
بتواند دادگاه رابه سمت کفه دادخواهی ازاین جنایتکارسنگین کند وضریب نفس گیری صفحه
وکلای متهم را سیاه کند، باید سنگ پرشی باشیم درراستای کمک به دادستان پرونده،نه
غربالگری پوزهم زدن وسازمان وگروه خود را یل میدان پنداشتن.
رهبران فرزانه سازمان های سیاسی ما،چنانچه درآن روزگارنبرد نابرابربا حاکمیت
امام زمانی خمینی جانی و پیدایش ضد انقلاب دربرابرانقلاب، هدایت گری نیرو و کادرهای
خویش رادرآستین داشتند،امروزدعوا برسرمیزان کشته شده گان "خاورانی"های
پیدا وپنهان مان نبود.
بیاییم درست بیاندیشیم و صحنه دادگاه
حمید نوری را به میدان حساب کشی های خودمان بدل نسازیم تا سودکشاکش مان دردرون و
برون دادگاه به حساب اونوشته شود.
بیاییم وارونه انگاری نکنیم ونیک بیاندیشیم که ازایران بیشمار مادران و پدران،
همسران و فرزندان دادخواه با اندوهی بیمانند، این صحنه دادخواهی را روزانه از راه
دور نظاره گرند و نگران این هستند که هرشاکی و شاهد چگونه این بار مسئولیت فرونشاندن
هریک ازجان های سربردارشده گان را نمایندگی می کند، در راستای دادخواهی ازعزیزان
آنها یا به نفع حمید نوری جنایتکارو" هیئت مرگ"و کلیت نظام مرگ آفرین جمهوری
اسلامی جنایتکار رقم میزند .
امروز مردمی دادخواه، نظاره گر یکایک شما یند .
برای هفدمین باردریادداشت هایم یاد آورمی شوم:
آنهایی که مفهوم دادخواهی را در داد و دهش گروهی وسازمانی ومنافع دوام و
بقاءرهبری بانشان وبی نشان خود می بینند وصحنه دادرسی نوری دراستکهلم رابه نبرد
ایدئولوژیک پایان نیافته گروه ودسته خود بدل می سازند، هیچ چیزی ازامردادخواهی
درنیافته واهمینت تاریخی این مرحله ازمبارزه خانواده های دادخواه به وسعت تمامیت
جامعه ما را درسیمای جنایتکاری همچون حمید نوری که نماینده بلافصل نظام اسلامی داغ
ودرفش است ، درنمی یابند!
من دراین باب ،بازخواهم نوشت!
تا یادداشتی دیگر ...
لینک یادداشت های
دادگاه حمید نوری دراستکهلم :
https://drive.google.com/drive/folders/1l_-DDPT0OmT6arD5agxkUrtLQkrNET6r?usp=sharing
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر