یادداشت ۲۰
گزارش
بیستم جلسه محاکمهی حمید نوری (عباسی) از استکهلم
امیرجواهری
لنگرودی
amir_772@hotmail.com
پنجشنبه ۱ مهر ۱۴۰۰ برابر با ۲۳ سپتامبر ۲۰۲۱
داد خواهیم این
بیداد را!
سولمازعلیزاده؛دخترجوان
دادخواهی که به نمانیدگی ازجانب خانواده ومادر خویش،ازراه دور- کانادا- دربیستمین
جلسه دادگاه حمید عباسی؛به درون دادگاه راه یافت وبا حرف های خود ویژه اش و کلامی
مصمم ویک دست همه صحن دادگاه را به محاصره خویش درآورد.ازچرایی اعدام پدرش سخن گفت
وبه اینکه درد گریه نکردن درازدست دادن پدررا ازسن ۱۳ساله گی تا ۳۵ ساله گی برای خود نگه داشت وامروزدربرابرچشمان کُوروگوش کرحمید نوری به عنوان
یک کوچک ابدال کارگزارنظام ودهها حمید نوری دانه درشت که درساختارآن نظام خون
وجنون وجنایت،همچنان به حکفرمایی خویش ادامه می دهند، جهان را متوجه بیدادی کند که
براو ونسلش وهزاران هزارخانواده های خاوران های پُرعطش ایران درکشتارخوننین دهه
شصت شده است.
سولمازبا اشک سخن می
گویدوازچگونگی وچرایی آن درتابستان خونین ۱۳۶۷ درزندان گوهردشت پرده برمی دارد!
به اطلاع برسانم:هفته هفتم
وبیسمین جلسه دادگاه حمید نوری(عباسی)،درسالن ۳۷دادگاه مرکزی شهراستکهلم
پایتخت سوئد،روزپنجشنبه۱ مهربرابر۲۳ سپتامبر، به جرم مشارکت درکشتارزندانیان سیاسی درتابستان ۱۳۶۷،کارخود
را به پیش برد.
بیستمین جلسه
دادگاه حمیدنوری،دادیارپیشین زندان گوهردشت کرج، دراستکهلم پایتخت سوئدبا ادامه اظهارات"سولمارعلیزاده"ازراه
دور- کانادا- به عنوان تک فرزند رفیق"محمودعلیزاده"،تحصیلکرده دانشگاه
تهران،فوق لیسانس حقوق، وکیل ازچهره های زندانی شاخه"سازمان فدائیان خلق
ایران ،۱۶آذر"، که درشهریور۱۳۶۷درزندان گوهردشت اعدام گردید.برپایه روایت تاحال اعلام
شده،آمده است:« ...هنوزامید به تمامی رنگ نباخته است و نام ها یک به یک خوانده شد:
... محمودعلیزاده ... آخرین سری نام ها را در تاریخ۱۷آذرماه می خوانند.مجریانِ
فرمانِ خدا. پسِ خواندنِ هرنام، ساکی تحویل می دادندوبا خشونت به خانواده ها اعلام
می کردند:فرزند تان ضد انقلاب بود وبه حکم دادگاه عدل اسلامی معدوم شد.»،(مهدی
اصلانی- کلاغ وگل سرخ- ص ۳۴۳)،رفیق محمودعلیزاده دوران محکومیتش
رابه پایان رسانده بود. مادرش وهمه خانواده
وسولمازکوچولوی آنروزیش،برای بازگشت پدربه خانه،روزشماری میکردند.حالاخبراعدام
پدرهمه این آرزوها را ویران کرده بود. سولمازدرآن هنگام دانشآموزی ۱۲ساله
بود که دوران امتحانات خود را میگذراند وبه همین دلیل تا مدتها ازاعدام پدرش با
او صحبت نکردند .
سولمازعلیزاده اولین
نفرازخانواده بزرگ خاوران ازطریق سیستم ویدئو،با دادگاه استکهلم سوئد ارتباط
برقرارکرد وبه بیان دادخواهی خود پرداخت. دراین نشست سولمازعلیزاده بعنوان یازدهمین شاکی وشاهد
بعد ازآقایان:
۱:-ایرج مصداقی۲-نصرالله مردانی۳- مهدی برجسته گرمرودی ۴-همایون کاویانی ۵- سیامک نادری۶- محسن اسحاقی ۷-رمضان فتحی ۸- مهدی
اسحاقی ۹- علی اکبربندلی(اکبر بندعلی) - ۱۰ مسعود اشرف سمنانی شهادت
دادهاند.
برخی خود ویژه گی های دادگاه دراین روز:
*- ازکارهای باارزش سولمازعلیزاده برای دادستانی:ارسال
نامه های پدرش به بیرون که نمونه هایش درکتابی که ازمستندات دادگاه هم است باعنوان:« آخرین
فرصت گل»،سامان دهی مهدی اصلانی،صفحات۲۰۸و۲۰۹انتشارات باران سوئد)،ترجمه وباتبدیل
سال های شمسی به میلادی، به دادستانی درتدقیق مستندسازی شهادت خودوشناختن بیشترپدرش
درحق خودش ومادرش یاری رساند! درهمین رابطه سولمازعلیزاده اسناد ومدارکی را به دادگاه سوئد تحویل داده است که دادستان به
بعضی ازآنها اشاره کرد؛ نامهای که سولمازفکرمیکند برای اولین بارازطرف پدرش درپانزدهم
مهرماه ۱۳۶۳ برای اونوشته وازاوین فرستاده شده است ونامه دیگری که پانزدهم
اسفندماه ازپدرش دریافت
کرده است.
دادستان به
یک به یک تاریخ نامهها اشاره کرد واینکه سولمازدرهمان سال برای پدرش نامهای نوشته است
که ضمیمه اسناد است.
*- سولمازعلیزاده
فرزند محمود علیزاده است که دکترای حقوق داشته، در بانک مرکزی کارمیکرده است.محمودهوادار"سازمان
فدائیان خلق موسوم به شاخه ۱۶آذر"بوده
وهنگام بازداشت ۳۷ سال داشته است.محمود علیزاده ۲۰ فروردین ۱۳۶۳بازداشت
شده وبه دوسال زندان محکوم شده اما درپایان محکومیت آزاد نشد وچهارسال بعد، یعنی
درتابستان ۱۳۶۷ به جوخه اعدام سپرده شد.
*- سولمازعلیزاده میگوید: درزندان پدرش را دوهفته یک بارمیدیده وآنجا متوجه شده
حالش ازبقیه زندانیان بهتراست وورزش میکند وروحیه خوبی دارد.
براساس اطلاعاتی که دردادگاه مطرح شد، درآن چهارسال پدرش درسه زندان اوین، قزلحصار و زندان
گوهردشت بوده است.
*- سولمازعلیزاده
هنگام اعدام پدرش کلاس دوم راهنمایی بود وخودش پیشتر گفته؛ وقتی خبراعدام پدرش به
آنان رسید، گرچه صدای ضجههای خانواده را میشنیده اما به طورمشخص برایش روشن
نبوده است که چه اتفاقی
افتاده است.
*- سولمازعلیزاده اصلا نمیتوانم توصیف کنم حتی گریه نکردم ومات و مبهوت و شوک بودم.تا
چند روز فکر میکردم دریک دنیای مجازی سیرمیکنم وبسیارهولناک بود. همانطور که
دادگاه هم میداند- خانواده هابعد ازآن کشتار جمعی تابستان آن سال- ما حتی اجازه
سوگواری هم نداشتیم واین هم درد ما را بیشتر میکرد.بهتراست این را به دادگاه
بگویم: من ازسال ۲۰۱۲ گریههایم را آغازکردم.من زندانیانی راملاقات کردم که باپدرم
هم بند و زندانی بودند واورا میشناختند.
من از۱۳ سالگی تا ۳۵سالگی سوگواری نکرده بودم.
*- شروع جلسه دادگاه با تاخیرهمراه بود، بعدترخبریافتیم
که طبق قانون قضایی کانادا، مادامیکه کسی از آن کشوربعنوان شاکی و شاهد، به دادگاه
کشوردیگری گزارش می دهد،باید یک نفربه نمایندگی ازدستگاه قضایی کانادا بعنوان
ناظرحضورداشته باشدوتمامی اظهارات شاکی برای اوترجمه شود.دراین میان سولمازبه فارسی
سلیس وروان ازطریق ویدئوصحبت می کرد ولی مترجم انگلیسی زبان دادهای دادگاه استکهلم
و گفتارسولماز رااز طریق ویدئو را برای نمانیده قضایی کانادا می بایست ترجمه می
کرد. درآغاز راه افتادن این سیستم، شروع جلسه دادگاه را با کندی همراه نمود، تا
بروال افتاد.
*- رئیس دادگاه درحین سئوال وجواب های
دادستان باخانم سولماز،آعلام داشت: الان برای آقای کنت لوئیس وکلای یکی ازشاکیان
پیامی آمد:که الان ازآلبانی خبررسید که ظاهرا صدای خانم سولماز را در آنجا نمی
شنوند.
*- این یگانه جلسه ای بود که
حمید نوری بعد ازدریافت اظهارات شجاعانه وسر راست سولمازعلیزاده،وکیل مدافع حمید
نوری به رئیس دادگاه گفت:«حمیدنوری به چند دقیقه استراحت احتیاج دارد!»،دادستان اعلان داشت: الان نوبت
وکلای وکلای مدافع حمید نوری است که ازشاهد سئوال کنند.
پس ازاستراحت کوتاه، وکلای مدافع حمید نوری که همواره دنبال تناقضات شاکیان می
گشتند. اعلام داشتند:آنهاهم سئوالی ندارند.... رئیس اعلام داشت: دادگاه امروز درهمین جا به پایان
میرسد. می توانیم تعطیل کنیم.
********
درآغازدادگاه روزپنجشنبه پنجشنبه۲۳سپتامبربرابر۱مهر،رئیس دادگاه، آقای توماس ساندر،خود رابه سولمازعلیزاده معرفی
کرد وتوضیح داد:اوبه درخواست دادستانها دراین جلسه حضورپیدا کرده است. رئیس
دادگاه همچنین گفت:ازاو خواهندخواست درباره پدرش وزندانی شدن او درزندان گوهردشت،
ارتباطاتش وهمچنین نحوه اعدامش توضیح بدهد.
رئیس دادگاه به سولمازعلیزاده گفت:
دادستانها،وکلای مشاوراو و وکلای مدافع حمید نوری ازاوسوالاتی خواهند پرسید.
درابتدای دادگاه، وکیل مشاورسولمازعلیزاده
را معرفی کردوگفت:سولمازفرزند محمودعلیزاده است که دکترای حقوق داشته، دربانک
مرکزی کارمیکرده است. ،آقای علیزاده حقوقدان ومشاورعالیرتبه
بانک مرکزی که آخرین مأموریتش مدت کوتاهی قبل ازدستگیریش
تلاش برای آزادسازی پول های بلوکه شده ایران توسط
امریکا دردادگاه لاهه بود.وی"هوادارسازمان
فدائیان خلق،شاخه ۱۶آذر" بوده وهنگام بازداشت ۳۷ سال داشته است.
محمود علیزاده ۲۰
فروردین ۱۳۶۳بازداشت شده وبه دوسال زندان محکوم شده
اما درپایان محکومیت آزاد نشدوچهارسال بعد،یعنی درتابستان ۱۳۶۷
به جوخه اعدام سپرده شد.
وکیل مشاورتوضیح داد که جلسه درباره محمود علیزاده اعظمی
است، او ۲۰ فروردین ۶۳ دستگیر شده
است مصادف با ۹ آوریل سال ۱۹۸۴. محمود علیزاده
دارای دکترای حقوق بود و دربانک مرکزی کار میکرد.علت بازداشت محمود علیزاده
هواداری یک شاخه ازگروه فدائیان،جنبش انشعابی ۱۶آذر بود.
وکیل مشاورتوضیح داد که سولماز
علیزاده درزمان دستگیری پدرش ۸سال داشت ومحمود علیزاده ۲سال حکم
زندان داشته با این وجود بیشتر از حکماش زندان کشید ودرنهایت اعدام شد.اودرسه زندان
ازجمله:گوهردشت،اوین و قزلحصارزندانی بوده است.
وکیل مشاوراشاره کردعلاوه برشهادت
سولمازعلیزاده و صحبتهای او،آقای مهدی اصلانی، - ازشاهدان کشتار تابستان دهه شصت-
یکی دیگرازشاهدین و شاکیان پرونده که همبندی محمودعلیزاده بوده،بعدادرهمین دادگاه
درمورد محمودعلیزاده شهادت خواهد داد.
وکیل مشاوربه برخی ادله اسناد کتبی
اشاره کرد که درکیفرخواست وجود دارد و گفت: دادستانها بعدا درباره آنها توضیح
خواهند داد.وکیل مشاوربه سولماز علیزاده اطلاع داد که جلسه شهادت اوبه صورت تصویری
وصوتی ضبط میشود.
مارتیناوینسلو،یکی ازدادستان های پرونده گفت:علاوه برتوضیحات وکیل مشاور که شنیدیم،چند سوال میپرسد وقصد دارد بشنوند که خود سولمازعلیزاده تایید میکند، سوالات درباره تاریخ بازداشت پدرش و سن اودرآن زمان بود.
دادستان ازعلیزاده
پرسید:درآن زمان کجا
زندگی میکردند؟
سولمازعلیزاده پاسخ داد:ما درنارمک تهران زندگی میکرد.
دادستان : چه وقتی ازاعدام
پدرتان با خبر شدید؟
سولمازگفت:«خانواده این مسئله راازاومخفی میکردند،می دیدم که آدمها میآمدندوگریه
میکردند ولی چون من درمدرسه دانشآموز ممتازی بودم، نمیخواستند به من بگویند.اما مادرم هنگامی که شدیدا گریه و زاری میکرد به من گفتند:مادرت افتاده پایش دوباره شکسته به
همین دلیل درد شدید دارد واز درد گریه وزاری میکند.من هم
قبول کردم. دایی من هم دررا بست تا حواسم را
پرت کند.وی شروع کرد ازمن درباره درسم پرسیدن تا من چیزی نفهمم.» سولمازگفت:«جزئیات را نمیداند چون مادرش ضجه میزده است.مادرم
ناله میکرداما نمیگذاشتند من بفهمم.علتاش این بود که من متوجه شدم آن سال
پای مادرم شکسته بود وپایش توی کچ بود»
دادستان:بعد ازاین دوره
کی ازاعدام پدرت به توخبردادند؟
سولمازدرپاسخ به این سئوال دادستان، توضیح کامل و
رشک برانگیز زیررا به دادگاه داد وگفت:«که مادرش بارها سعی کرد به اشکال مختلف به
او بگوید؛ که پدرش اعدام شده است،امااومتوجه بیان مادرش نمیشد.مادرش ازشاید مثال
های ملاقات هابا پدروهمراهایی دیگران درملاقات هابا سولمازصحبت می کرد.» مثلامی
گفت:«با خبرشدم که پدرفلانی راهم اعدام شد.»سولمازادامه میدهد:«تا اینکه یک روزمادرش
ازاومیپرسدکه آیافیلم"گلهای داودی"رابه خاطر میآورد»، - فیلم گلهای
داوودی به کارگردانی رسول صدرعاملی ساخته سال ۱۳۶۳است که درجشنواره فجربه نمایش درآمد وازفیلمهای پربیننده آن دوره در ایران
بود-
داستان این فیلم چنین بود
که مادرکشتهشدن پدرخانواده را ازفرزند نابینایش مخفی کرده بود.پسرنابینابود.مادرمپرسید:«یادت
است که درآن فیلم؛ مادرسعی میکرداعدام همسرش راازپسرنابینایاش پنهان کند؟»
سولمازادامه میدهد،به مادرم گقتم:«بیادمیآورم».مادرازاومیپرسد:«آیا
مادرآن پسر،کاردرستی کرده است که اعدام پدرش راازاوپنهان کرده بود؟»، سولمازدرجواب
مادرمیگوید:«نه،اوباید از اول حقیقت را به پسرش میگفت.» دراین لحظه مادرم به من میگوید:«بنابراین
من نیزبایدبه توحقیقت جنایت صورت گرفته درحق پدرت رابگویم،جمهوری اسلامی به مانند
خیلی های دیگر،پدرت رانیزاعدام کرده است.»
سولمازی دختربچه جوانی که درکنارمادرومادربزرگش ودیگراعضاءخانواده
منتظربود،پدرش اززندان آزادشود،این خبربسیارتکان دهنده بود.سولمازادامه داد:اصلا نمیتوانم توصیف کنم حتی گریه نکردم ومات
و مبهوت و شوک بودم. تا چند روزفکرمیکردم در یک دنیای مجازی سیرمیکنم و بسیارهولناک
بود.» وی ادامه داد:«همانطور که دادگاه هم میداند،خانواده های ما حتی اجازه
سوگواری هم نداشتند وممنوع شده بود واین هم دردمارا بیشتر میکرد.»سولماز افزود:«
شاید این را به دادگاه بگویم؛ که من ازسال ۲۰۱۲ گریههایم را آغاز کردم.من زندانیانی راملاقات
کردم که باپدرم هم زندانی بودند واورا میشناختند .من از۱۳سالگی تا ۳۵ سالگی سوگواری نکرده بودم».
چندنکته دیگرموردنظردادستان بود که باسولمازدرمیان گذاشت؛ نکته
اول درباب چرایی اعدام پدرش ونکته دوم آیا کسی دیده را که پدرش رابه اعدام می بردندو
مسائل دیگر...
دادستان ازسولمازپرسید:چگونه مطمئن است پدرش در گوهر دشت اعدام
شده است؟
سولمازمیگوید:به دو دلیل؛یکی اینکه زندان گوهردشت آخرین
زندانی بود که پدرش در آن زندانی بود و دومی اینکه تعدادی از همبندیهای سابق پدرش
اعدام او را تائید میکنند.یکی از همبندی های پدرش،زمانی که در"راهرو
مرگ"نزدیک اتاق "هیات مرگ"نشسته بود،صدای پدرش را میشنود که"به
هیات مرگ"گفته بود آنهارابه رسمیت نمیشناسد،و این "دادگاه"،ایدئولوژیک
است وبه مثابه یک دادگاه انگیزاسیون عمل می کند.
دادستان میپرسد:آیا این شخص دیده است پدرش را برای اعدام بردهاند؟
سولمازدرپاسخ به سئوال دادستان میگوید: دوست بابام تعریف
کردکه دیده بود، پدرش را درسمت چپ راهرو نشاندند.و افزود:این برای دادگاه روشن شد که سمت راست وچپ
راهرونشاندن به چه معنی است!(افرادی که با حکم اعدام ازدادگاه بیرون آمدند درسمت
چپ راهروی مرگ مینشستند) وبعدااعدامش کردهاندوآنهایی که درسمت راست جای می گرفتند؛ آنها را
برای سه وعده شلاق خوردن برای نمازخواندن می بردند.
سولمازافزود:وسایل پدرش رابرای آنها فرستادند وخانواده به
این صورت متوجه اعدام پدرش شده است وفکرمیکند دایی پدرش به
زندان رفته ووسایل اورا تحویل گرفته است.بهگفته سولماز«گواهی مرگ
دروغین»،علت مرگ پدرش
«مرگ طبیعی» نوشته شده است!
دادستان:آخرین باری که پدرتان را دیدند چه وقت بوده است؟
سولمازمیگوید:قبل ازاعدامها،مادروعمهاش به دیدن پدرش درزندان
گوهردشت میروند.ازاومیخواهند شرایط آزادی را بپذیرد.اما پدرنمیپذیرد.
دادستان میپرسد:شرایط آزادی چه بوده است؟
سولمازعلیزاده میگوید:بایدانزجارنامه مینوشت وچون جمهوری
اسلامی یک حکومت ایدئولوژیک است، باید به نحوی قبول میکرد که مسلمان است.
یکی ازمواردی که سولمازعلیزاده
دردادگاه به آن اشاره کرد،مشخص نبود محل دفن پدرش بعد از گذشت ۳۳ است.
سولمازعلیزاده میگوید: درزندان پدرش را دوهفته یک بارمیدیده وآنجا متوجه شده حالش ازبقیه زندانیان
بهتراست.چرا که پدرورزش میکند وروحیه خوبی دارد.
براساس اطلاعاتی که دردادگاه مطرح شد،درآن چهار سال پدرش درسه زندان اوین، قزلحصاروزندان
گوهردشت بوده است.
سولمازعلیزاده اسنادومدارکی رابه دادگاه سوئد تحویل داده است.نامهای که
سولمازفکرمیکند برای اولین بارازطرف پدرش درپانزدهم
مهرماه ۱۳۶۳ برای اونوشته وازاوین فرستاده شده است ونامه دیگری که پانزدهم
اسفندماه ازپدرش دریافت
کرده است.
*******
عین دیالوگ های
ردوبدل شده دادستان وسولمازراتلاش کردم به عینه در یادداشت این روز،جا دهم:
دادستان به
یک و یک تاریخ نامهها اشاره کرد واینکه سولمازدرهمان سال برای پدرش نامهای نوشته است
که ضمیمه اسناد است.
آخرین نامهنگاریها مربوط به اواخرتیرماه ۱۳۶۷است که نشان میدهد از زندان گوهردشت
فرستاده شده است.
همچنین دردادگاه عکس یک کیف را نشان دادند که سولمازعلیزاده گفت: پدرش برای اودرزندان
بافته است.هنگام اشاره به نامههایی که بین پدرودختررد وبدل شده،سولمازعلیزاده به دادگاه تذکردادوگفت:نامههاراخوانده اما دوباره خواندن آنها دردادگاه ازنظرروحی به اوفشارخواهد آورد.
دادستان گفت: این موضوع
را درک میکند.
دادستان: شما هیچ حضور ذهنی از ملاقاتهای پدرت دارید؟
سولماز: بلی دارم اما خیلی مبهم.
دادستان: پدرتان را با چه فاصلههایی ملاقات میکردید؟
سولماز: هر دو هفته یکبار
دادستان: شما هیچ خاطرهای از ملاقات پدرت در قزلحصار و
یا گوهرداشت داید؟
سولماز:پدرم میگفت وضعش درقزلحصاربهتراست.ورزش میکردند
و هواخوری میرفتند.اما برای ما سختتر بود چرا که این زندان برای ما از همه زندانهای
تهران دورتربود. فکرمیکنم این زمانی پردم این حرف را زد که جناح منتظری کنترل
زندانها را بهعهده داشتند.
دادستان: از خانه شما تا قزلحصار چقدر دور بود؟.
سولماز: خیلی زیاد. شاید دو ساعت طول میکشید. مادرم به
خاطر این که آرتروز گردن داشت رانندگی نمیکرد.
دادستان : رفتن به قزل حصار از گوهر دشت و اوین سخت تر
بود؟
سسولماز: اوین از همه راحت تر بود . برای اینکه در تهران
بود بعد آنهای دیگر
رئیس دادگاه آعلام داشت ، الان بر ای آقای کنت لوئیس
وکلای یکی از شاکیان پیامی آمد : که الان از آلبانی خبر رسید که ظاهرا صدای خانم
سولماز را در آنجا نمی شنوند.
می توانید بگویید: آخرین باری را که پدرتان را دیدید کی
بود؟
سولماز : یعنی قبل از اعدام ؟
دادستان : بلی
سولماز : متاسفانه این اصلا یادم نیست!
دادستان :وکیل شما گفت : پدرتان حکمی گرفت ، دال بر دو
سال زندان
سولماز:درسته!
دادستان : طبق حسابی که من می کنم ،ایشان می بایست سال
1986 آزاد شده باشد!
سولماز: درسته ولی ازاد نشدند!
دادستان : هیچ ذهنیتی دارید، دال براینکه آیا شما و
مادرتان صحبتی حول این می کردید که زندن پدر تمام شده است؟
سولماز: این خودم به خاطر ندارد . ولی وقتی مادرم و،
مادر بزرگ پدری و عمه ام به ملاقات پدرم می رفتند، از او خواهش کرده بودند که
شرایط آزادی زندانبانان را بپذیرد . ولی پدرم چنین نکرد!
دادستان : حالا می دانید که چه شرایطی برای آزادی پدرتان
گذاشته بودند؟
سولماز : تا حدودی بلی!
دادستان : میدانی این شرایط چی ها بود که اختصارا به ما
بگویید ؟
سولماز: در واقع می بایست یک جور اعلام انزجار از
سازمانی که به آن تعلق داشتند ، را اعلام می کردند . ایران حکومت ایدئولوژیک بوده
و و است و این ها باید در درون زندان اعلان کنند : که مسلمان شده ام ! دیگر چپ و خدانشناس نیست!
پدرم من حاضر
بوده تعهد بدهد که علیه جمهوری اسلامی کاری نمی کند ولی این برای حکومت زندان کافی
نبوده است!
دادستان : می دانم که شما کلی مدارک تحویل پلیس سوئد
دادید؟
سولماز : درسته!
دادستان : گفتی اولی زندانی که پدر بود ؛ زندان اوین بود
، بخاطر اینکه نامه از آنجا آمده بود . درسته؟
سولماز: نه اولین ملاقات اوین بود !
دادستان : به هر حال اینجا یک نامه است که شما تحویل ما
دادید
سولماز: بله
دادستان : برای تو اشنا است ، آیا می بینی ؟
سولماز : بله
دادستان : لازم نکرده که محتویاتش را بگویی ویل از کجا
پست شده را بگوو تاریخش را هم اگز معلومه بگو و از طرف چه کسی است!
سولماز : من تاریخ ها را به میلادی تبدیل کردم و این یکی
را تبدیل نکردم . این نامه از طرف پدرم محمود علیزاده فرستاده شد. به تاریخ۱۵مهر۱۳۶۳که همان سال دستگیری ۱۹۸۴ است واززندان اوین
فرستاده شد
دادستان کیفی رادردادگاه نشان دادومیپرسید:دراین کیف چه
میبینیم؟ گویا چند نامه است؟
سولماز: بلی چند نامه وکیف وگل سرخ را ازبابا گرفته است.
دادستان: این نامهها ازکدام زندان نوشته شدهاند؟
سولماز: اززندان اوین نوشته شدهاند.
دادستان: یک برگه دیگه هم برای ما فرستادهاید.
سولماز: بلی.
دادستان: راجع به این برگه توضیح دهید.
سولماز: بلی همین دوتا نامه است. علت این که از این دو
نامه کپیهای مختلف گرفته شده است...
دادستان: کی فهمیدید بابات اعدام شده است؟
سولماز: مامان سعی میکرد مسئله را غیرمستقیم به من
بگوید. کسانی که ما در ملاقاتها میدیدیم اسامی آنها را به من میگفت و میپرسید
یادته؟ من هم میگفتم بلی یادمه. گفت شوهرش آن اعدام شده است. تمام کسانی که ما آنها
را میدیدیم معلوم بود که همه اعدام شدهاند. ولی باز هم من متوجه نمیشدم تا این
که مادرم مرا به سمت دیگری برد و از من درباره یک فیلم ایرانی پرسید. به اسم گلهای
داوودی. داستان این فیلم چنین بود که مادر کشتهشدن پدر خانواده را از فرزند
نابینایش مخفی کرده بود. پسر نابینا بود. مادر من از من پرسید فیلم داوودی یادته؟
گفتم بلی. گفت یادته مادر کشتهشدن پدر را از بچهاش مخفی کرده بود. گفتم بلی. یادمه
از من سئوال کرد به نظرت مادر کار درستی کرده یود؟ گفتم نه واقعیت را باید به پسرش
میگفت. چشمهای مادرم پر از اشک شد. گفت من باید واقعیت را به شما بگویم. تا این
که گفت پدر تو هم با بقیه زندانیان اعدام شده و دیگر نیست.
سولمازمیگوید
مادرش سعی کرد به او بفهماند که پدرش اعدام شده اما او متوجه نمیشد تا اینکه
مادرش از داستان فیلم گلهای داوودی استفاده کرد. پسری که نابینا بود و مادرش از
او پنهان کرده بود که پدرش در زندان مرده است.
مادر خانم
علیزاده این فیلم را به یاد او آورده و پرسیده «آیا مادر فیلم گلهای داوودی کار
درستی کرده که واقعیت را مخفی کرده است؟» و سولماز علیزاده به مادرش گفته نه. اینجا
مادر سولماز علیزاده چشمانش پر از اشک شده و به سولماز گفته «پدر تو هم مثل بقیه
اعدام شده و متاسفم دیگر نیست.»
سولماز به
دادگاه گفت در سال ۲۰۱۲ بعد از برقراری ارتباط با دوستان پدرش شروع به عزاداری کرده و تحت
رواندرمانی است.
دادستان: شما چند ساله بودید؟
سولماز: ۱۳ ساله
بودم.
دادستان: مطلع شدن از این واقعه برای شما به چه معنا
بود؟
سولماز: اصلا نمیتوانم توصیف کنم حتی گریه نکردم و مات
و مهبوت و شوک بودم. تا چند روزفکرمیکردم دریک دنیای مجازی سیرمیکنم و بسیارهولناک
بود.همانطور که دادگاه هم میداند ما حتی اجازه سوگواری هم نداشتیم و این هم درد
ما را بیشتر میکرد. شاید این را به دادگاه بگویم که من از سال ۲۰۱۲ گریههایم را
آغاز کردم. من زندانیانی را ملاقات کردم که با پدرم هم زندانی بودند و او را میشناختند.
من از ۱۳ سالگی تا ۳۵ سالگی سوگواری نکرده بودم.
دادستان: مرسی سئوالی ندارم.
وکیل مشاور سولماز:
وکیل: سولماز دو نامه را به پلیس فرستادید میخواهم
بدانم. آخرین نامههایی که از پدرت به دستت رسید کی بود؟
سولماز: ۱۹ جولای ۸۸.
وکیل: چهطور به دست تو آمده است. مادرم کپی گرفته و آن
را به من پست کرده است.
وکیل: آخرین نامه ازگوهردشت آمده درباره چه چیزی نوشته
بهطوراجمالی توضیح دهید نه با جزئیات.
سولماز: یکی از نکات قابل توجه این است که یک جورهایی از
دو ماه پیش از اعدامها پدرم نگران بود. پدرم به موضوعی انگشت گذاشته بود که قابل
تعمق است. آن هم این است که به من میگوید تو به اندازهای بزرگ شدی که کمک مادرت
باشی. تصورمن این است که به نوعی میگوید: دیگر آنجا ماندگار است. درحالی که در
نامههای قبلیاش پرازامید بود.
وکیل: بهنامهای اشاره میکنم که من و تو مرور کردیم. یادت
میآید در ترجمه نوشته شده حکم پدرت ده ساله بود؟
سولماز: محکومیت پدر من ۱۳۶۵ تمام شده بود.
وکیل: حالا آخرین سئوالم این است که گفتید به روانشناس
میروید؟
سولماز: بلی میروم.
وکیل: دلیلش همین اعدام پدرت است؟
سولماز: بلی تمام مشکلات من به مسئله ایران و اعدام پدرم
است. من هنوز هم داروی افسردگی مصرف میکنم.
وکیل: ... از کی آغاز کردید.
سولماز: از سال ۲۰۰۵ هنگامی که به کاناندا آمدم روانشناس
رفتن را شروع کردم.
وکیل: پس از سال ۲۰۰۵ در ارتباط با روانشاس هستید؟
سولماز: بلی.
وکیل: مرسی من سئوالی ندارم.
بخش بعد ازظهردادگاه تعطیل شد تا فردا پنجشنبه. چون که جلسه دادگاه شاکی
دوازدهم حمیدرضا خلاقدوست بود. اما متاسفانه وی چهار ماه پیش بهدلیل ابتلا به
کرونا فوت کرده بود. حمیدرضا خلاقدوست ۱۰ سال در زندان بود و شاهد اعمال نوری بود
که زندانیان را برای اعدام میبرد. قبلا پلیس ویدیویی از وی ضبط کرده بود که قرار
بود امروز در دادگاه پخش شود اما این ویدیو پخش نشد.
بر پایهی
یادداشتهای پیشینم برآنم:
دادخواهی
همین است! هم صدا شدن با مادران، پدران، همسران و فرزندان همهی ایرانیان خفته در
خاورانهای ایران، بدون گره زدن نامِ مبارزان با وام خواهی حقوق بشری اتحادیهی
اروپا که نمایندهاش در جریان مضحکهی نشست قاضی مرگ ابراهیم رئیسی برتخت قوهی
اجرایی مهمان این جانی و حاکمیت جنایتکار بودهاند .
باری کارما از امروز با دادگاه و محاکمه حمید نوری در
استکهلم تازه آغاز شده است، پژواک صدای دادخواهی همهی مردمان رنج کشیده و داغدار،
به وسعت ایران باشیم
جلسه بعدی دادگاه حمید نوری سهشنبه ۲۸ سپتامبر / ۵ مهرخواهد بود. دراین جلسه براساس جدول ازپیش اعلام شده، بناست
احمد ابراهیمی، زندانی سیاسی سابق به عنوان شاهد وشاکی شهادت خود را ارائه بدهد.
تا یادداشتی دیگر ...
لینک یادداشت های
دادگاه حمید نوری دراستکهلم :
https://drive.google.com/drive/folders/1l_-DDPT0OmT6arD5agxkUrtLQkrNET6r?usp=sharing
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر