یادداشتی درحاشیه
اولین جلسه اظهارات حمید نوری(عباسی) درجلسه دادگاه استکهلم
حمید نوری(عباسی)، جانوری که از نو باید شناخت!
امیر
جواهری لنگرودی
amir_772@hotmail.com
به قول احمد شاملوی شاعر:
"«کریه» اکنون صفتی ابتر است"
در یادداشت پیشینم با عنوان: «داد خواهیم، این بیداد را» با طرح این پرسش: «آیا
درروزهای آینده، حمید نوری (عباسی) همچنان قفل بردهان خواهد ماند یا نه؟» با توجه
به دریافتهایم ازاو، برآن بودم که او تمام قد از نظام فاسد اسلامی دفاع خواهد کردوهمین
نیزشد!
روزسه شنبه دادگاه محاکمه او دراستکهلم به صحنهی سیرک سراسر مضحکی توسط خود او
با حضور خانوادهاش بدل شد. هیچ صفت پستی برای این مضحکه نیست که این جلاد حکومت
اسلامی، ابترش نکرده باشد! در آغاز کار حمید
نوری (عباسی)، با شامورتی بازی به دادگاه گفت: «ممکن است در طول جلسه من دستهایم
را پائین و بالا ببرم و یا صدایم بالا برود، قصد توهین ندارم، بلکه میخواهم
احساساتم را بیان دارم».
نوری سه شنبه صبح و عصر وکلای مدافع خود را به کناری نهاد و طی
روز بیش از شش (۶) ساعت یک روند لیچارگفت و دلقک نمایی و لُودگی نمود تا نقش
ذیجود یک بسیجی تمام عیار را به همهی بسیجیان کشورعیان دارد و پیام دهد که از سال
۶۱ تا ۷۳ را با وقاحتی ناب با آنها بود و الان هم دو سال
اسیر کافرهای مسیحی سوئد است تا آنها را به یاری و شفاعت خود وا دارد!
نوری با پرگوییهای مسخره و بالا و پائین بردن صدا و دادن لحنی
نمایشی به آن بهظاهر همهچیز گفت تا یک چیز ناگفته بگذارد وبماند و آن : «انکار زندان
گوهردشت واینکه ما چنین زندانی نداریم و صد البته انکار قتلعام در تابستان ۶۷ زندان گوهردشت» حاصل کلام
اینکه اودرچنین زندانی نمیزیست ومنکر حضورخود در تابستان خونین مجاهد کشی وچپ کشی
و سلاخی آنان در سال ۶۷ در گوهردشت شد. همهی
تلاش حمید نوری در این داستانسرایی برای این بود تا اصل جنایت را انکار و مشارکت خود را
پنهان کند و تازه این رازیست که او از پس دوسال زندان
انفرادی و صد البته طی ملاقات با سفیر جمهوری اسلامی ایران، در خلوت زندان
کرونبوری استکهلم بدان دست یافت و با وقاحتی کم نظیر و بیشرمانه، خود را قربانی تبانی
دو حلقهی "منافقین"، "کمونیستها" یعنی مجاهدین وچپ ودرسیمای
دوفردمشخص(ایرج مصداقی و مهدی اصلانی) دید تا خیل وسیع شاکیان و شاهدان، خانوادههای
خاوران و دهها نیروی چپ و تحول طلب جامعهی ما را که به عنوان شاکی و شاهد در این
دادگاه حاضرند، به هیچ انگارد و نبیند؛ با یقه درانی و خود شیفتگی گفت: «در این چهار ماه علیه من چه کردند؟ ۸۵ نفر آمدهاند علیه من شهادت دادند که من دربارهی آنها حرف
خواهم زد. … من این نمایشنامه را که در طول ۳۳ سال نوشته شده در دو دقیقه به هوا میفرستم...» بعد از این افاضات
مشعشعانه، بلافاصله در برابر دادستان موضع گرفت و گفت: «خانم دادستان ۲۳ نفر را از این پرونده بیرون گذاشتهاند که پیروزی من با آن ۲۳ نفراست. من آن ۲۳ را به دادگاه میکشم. آن ۲۳ نفرعلیه این ۶۲ نفرشهادت دادهاند و من شهادت آنها را میخواهم…»
حمید نوری دربیانی آشکار خود را بسیجی مینامد و در معرفی خود
میگوید: « درکردستان سرباز بودم. آنجا
با اضافه خدمت سربازی و برای مبارزه با این "گروهکها" همانجا ماندم تا
مرداد یا شهریور۶۱ به تهران برگشتم و استراحت کردم و رفتم در دادستانی
تهران درخواست کار دادم تا بخواهند من را به سر کار قبول کنند، به عنوان بسیجی به
جبهه رفتم. دربهمن ۱۳۶۱ درجوان سالترین سالهای
زندگیام درعملیات مقدماتی والفجر شرکت کردم. بعد به تهران آمدم. پذیرش من طی نامهای
آمد که به دادستانی انقلاب اسلامی تهران بروم.ازاینجا داریم وارد این پرونده میشویم...».
این معرفی احتیاج به توصیف نیست. در کردستان مانده است یعنی از ابتداء در کشتار
فرزندان کرد دست داشته و به همین دلیل در بسیج ماندگار شده و به جنوب رفته و در عملیات
والفجر شرکت داشته و بعد با دریافت نامه از دادستانی انقلاب و کار در زندان اوین
در سیاهترین سالهای سیاه حاکمیت استبداد اسلامی کشورمان مشغول به کارشده است.
یعنی ازابتداء در سرکوب و کشتار دست داشته و امروز نیز روضه خوان و جیرهخواراین
خوان یغما است و بدین خاطر نغمه سرایی میکند و سیگنالهای راه گشا برای حمایت
نظام اسلامی از پشت صندلی اتهام دادگاه استکهلم صادرمیکند!
اوبا سلسله سلام دادنهای متوالی، زمینه را برای پروسهی اظهاراتش
آماده نمود وگفت:« من باید سختترین کارممکن را دراینجا انجام دهم. در ایران میگویند:
کارمعدن سختترین کاردنیاست. ایرانیها این موضوع را طنز کردهاند و همه میگویند؛
پس از کارمعدن، کارمان سختترین کار است. نمیدانم در سوئد هم این را میگویند یا
نه، اما کارمن بسیارسخت است چون باید در طول چهار روز به اتهامات ۳۳ سال علیه خودم و ملت ایران پاسخ بدهم. من را دو سال در سلول
انفرادی نگه داشتهاند و در رسانههای سراسر جهان و شبکههای اجتماعی علیه من حرف
زدند...». حمید نوری فرمان قتل عام خمینی بر سر کشتار زندانیان سیاسی مجاهد و چپ
مقاوم را، از سویی با مرخصی خود در آن مقطع بر سر زایمان همسرش و در اوین نبودنش و
از سویی دیگر با انکار موجودیت زندان گوهردشت (قتلعام را ازگوهردشت به کرمانشاه
کوچ داد) مرثیه سرایی را تمام کرد.
حمید عباسی همچون همهی جنایتکاران تاریخ نمیفهمد که این قتل
سویهی دیگری را هم با خود دارد و آن مقاومتها و ایستادگیها و مبارزه درون و برون
زندان است. در روزهای آینده خیل بزرگی از فرزندان جامعه ما یعنی جان به در بردگان
از همان زندان، در همین دادگاه با جسارتی کم نظیر با آواری از ادله و شواهد، برهان
و مدارک و ردیابیهای غیر قابل کتمان، برسر او و وکلای مدافعش خواهند ریخت و دمار از
روزگار دروغین او بر خواهند کشید. این گوی و این میدان!
حمید نوری در رجزخوانیهایش گفته که حرفهایی خواهد زد که تا
الان گفته نشده و رازهایی را خواهد گفت که تا الان به زبان نیامدهاند: «این حرفها
کسانی را خوشحال و کسانی را ناراحت خواهد کرد که من برایِ آنان که ناراحت میشوند
کاری نمیتوانم بکنم. ضربالمثل معروفی داریم که چون بیادبانه است نمیتوانم بگویم؛
اما من در این دادگاه غوغا خواهم کرد و کاری خواهم کرد که پروندهی این حرفها پس
از ۳۳ سال برای همیشه بسته شود… در این دادگاه به برخی شخصیتهای
نظام مقدس جمهوری اسلامی توهین شد و خیلی به من سخت گذشت. به من کلی توهین شد.
گفتند وحشی و آدم کشم و... دربارهی دماغ من کلی حرف زدند. الان همه دربارهی بینی
من صحبت میکنند و من از کسانی که دربارهی بینی من صحبت کردند، شکایت میکنم. اما
شایسته نبود به کسانی که در اینجا نیستند جسارت شود. من ناراحتم که در این موارد
تذکر دادم البته شما هم به عنوان رئیس دادگاه به وقت مناسب تذکر دادید و برخورد
کردید». اضافه کنم؛ آن چهرههای جگر سوز؛ خمینی (امام مرگ)- اسدالله
لاجوردی (جلاد اوین)- قاسم سلیمانی (قصاب سوریه و کشتارهای پرشمار) و ابراهیم
رئیسی (قاضی مرگ)در زندان گوهردشت هستند که نوری ازجسارت به آنها گله کرده است.
پیام
حمید نوری در اولین روز دفاعاش، اثبات سرسپردگی و وفاداری تمام قد او به رژیم
ولایت فقیه و تمامی آپارات حاکمیت اسلامی ایران بود. به نظرمیرسد او دارد یادآور میگردد
که مبادا اربابانش نقش و جایگاهش در این کشتار را نادیده بگیرند. حرفهای او برای
تضمین آیندهاش و فرار از حذف شدن بود. وای اگر این غدهی چرکین بترکد و او به
وارونه زبان بگشاید...
یادداشت ادامه خواهد داشت...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر