گفتگو با خانم گلی- بیژن خوزستان و امیر جواهری لنگرودی در باب خیزش انقلابی زن_زندگی_آزادی

https://youtu.be/s0iJukjsxR4?feature=shared

۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

ایمیل رسیده به وبلاگ اندیشه

سه روایت شخصی از اعتراضات امروزموج سبز آزادی: این سه روایت شخصی را از اتفاقات عصر دیروزتهران بخوانید: روایت اول ساعت 6:30 بعد از ظهر، خیابان ولی عصر، محدوده ونک به پایین، جولانگاه نیرو های متنوع نظامی، موتور سوار و پیاده و سوار برماشین های سیاه نظامی بود که بر سر عابرینی می ریختند که اگر لحظه ای توقف می کردند قربانی آنها می شدند. لباس شخصی ها با کلاه های یکدست نظامی و ماسک های گاز اشک آور و مسلح به باتوم سوار بر موتور و پیاده از لابلای مردم در پیاده رو ها ویراژ می دادند و به ضرب عابرین می پرداختند. بعضی با دوربین فیلم برداری از مردم پیاده که بدون کلمه ای فقط راه می رفتند فیلم برداری می کردند.خیابان پر از خودروهای سیاه نظامی بود که سربازان با کلاه های کج و کیف های سربازی پر و مسلح بر آن سوار بودند. خیابان بند آمده بود و ماشین ها حرکت نمی کردند. خانمی که از توانیر می آمد به عابرین گفت جلو نرین گاز می زنن. تسبیح سبزی از زیر چادرش پیدا بود. مردم پیاده در خیابان ولی عصر حرکت می کردند. هر چه جلو می رفتی بر تعداد لباس شخصی ها و گارد ویژه افزوده می شد.در حوالی بیمارستان دی تعداد زیادی از نیرو های مجهز به باتوم و کلاه های یکدست نظامی و لباس های سبز نفتی بر سر مردمی که سر کوچه ای ایستاده و نگاه می کردند ریختند و بر سر و پشت و کمرشان کوفتند. کنار یکی از دکان های خیابان کناری نو جوانی با ته ریش حزب اللهی ته مانده گاز اشک آور دست گرفته بود. گفت مردم کنار پله ها ایستاده بودند که تیر خورد وسط پله ها ، کسی طوریش نشد ولی همه از آنجا دور شدند. گفت گاز زده اند طرف مردم ساکن کوچه های منتهی به ولی عصر که کنار درب خانه هاشان ایستاده بودند.مردم سر کوچه ها ایستاده بودندو حرف می زدند. خانمی برای جوان ها دل می سوزاند. خانمی پهلویش را گرفته بود و نفرین می کرد. گفت: با همسر و خواهرم در خیابان راه می رفتیم که دیدیم از جلو و عقب مامور می آید در فرعی پیچیدیم که دور شویم، بر سرمان ریختند و کتمان زدند. مغازه دار ها جلوی مغازه ایستاده بودند و بحث می کردند. روایت دوم ساعت 17:50، مدرسه ی راهنمایی دکتر افشار4 تا ماشین خاکی مخصوص زندانی، 6 تا ماشین سفید تویوتا. داخل مدرسه پر از نیروهای لباس شخصی و دو تا مینی بوس هم بیرون.ساعت 18:05، ونک حدود 17 تا ماشین از مدل های مختلف، دور میدان حدود 20 تا موتورسوار با کلی نیرو به سمت ولیعصر در طول مسیر پر از نیروهای گارد ویژه، موتورهای لباس شخصی و موتورهای نینجا.که هر گروه که می آمدند از 20 تا 100 موتور یکجا بودند. ملت آرام و فقط با علامت V حرکت می کردند. ماشین ها بوق می زدند.ساعت حدود 19:15 ایستگاه اتوبوس آبشار. یک لباس شخصی با باطوم به زنی میانسال حمله کرد و زن در مقابل با کیف از خود دفاع می کرد. موتورهای بیشتری آمدند و بعد ماشین استیشن سفید آمد و زن را داخل ماشین هل دادند ولی مردی ناگهان از میان جمعیت رفت جلو و زن را از آن تو بیرون کشید. دعوا بین مردم و موتوری ها. همان اولی بدجوری آن مرد را زد طوری که سرش شکافت. آن موقع نتوانستند مرد را ببرند ولی نمی دانم بعد چه بر سرش آمد چون همانطوری که مرد می رفت بالا بعضی از موتوری ها تعقیبش می کردند. در این صحنه یکی از لباس شخصی ها با کلت تیراندازی می کرد، دو تا تیر هوایی و یکی مستقیم. موتوری ها به مردم اسپری فلفل هم زدند.19:40 سر عباس آباد، جلو و داخل بیمارستان ارتش پر از نیرو و از هر ارگانی بود. حرکت مردم به سمت پائین. دم مخابرات مردم شعار "الله اکبر" و "یا حسین میرحسین" می دادند. روایت سوم « تهران / بعد از تنفيذ رئيس جمهور بيست و چهار مليوني» (نقل از وبلاگ تیغ ماهی)ساعت پنج ، رو به روي اسكان . تا ساعت پنج و نيم كه همه برسند صبر مي كنيم . ميدان ونك در محاصرهء نيروهاي نظامي ست . اما زياد نيستند . همه نگرانيم مردم امروز خانه بمانند . با اين همه از نگاه هاي همديگر و لبخندي كه به هم مي زنيم مي شود فهميد تمام اين مردمي كه ميدان ونك را هي بالا و پايين مي روند ، آمده اند تا خانه نمانند . تعدادمان كمي زياد مي شود و ونك را مي رويم پايين . زن ها خيلي بيشترند . بعد تاكسي مي گيريم به سمت سر مطهري . آن جا عده اي نشسته اند كنار پياده روها . تازه دست هامان را برده ايم بالا كه دو تا ماشين پليس سر مي رسند و ما را كه تعدامان كم است پراكنده مي كنند . پياده وليعصر را مي آييم پايين . سر نمي دانم كدام خيابان است كه تعدامان بيشتر مي شود و شروع مي كنيم به شعار دادن كه يك بسيجيه با موبايلش فيلم مي گيرد ازمان . يكي از دخترها شالش را مي بندد دور سرش و مي رود سمت بسيجيه . ديگران همراهي اش مي كنند . بسيجيه دستش مي رود به كيف كمريش و بقيه مي كشند عقب . نمي دانند چي توي كيفش دارد . بعد گاردي ها حمله مي كنند با موتور هاشان و تير هوايي مي زنند . همان وقت هاست كه ماشين كروبي رد مي شود . شعارها اوج مي گيرد «الله اكبر» بي اعتنا به موتور هاي گاردي . مردم مي روند توي خيابان به سمت ماشين كروبي . كروبي پياده مي شود و ماشينش را عوض مي كند و از كوچه ها مي رود . اما شروع مي شود بعد از آن . خيلي مردي آقاي كروبي ! دم شما گرم. خيلي هم گرم .مردم شعار مي دهند و با آمدن نيروهاي گاردي پراكنده مي شوند و دوباره شروع مي كنند . چند تا كوچه بالاتر ، دوباره همان بسيجيه فيلم مي گيرد . اين بار زن ها عصباني تر از قبل ، حمله مي كنند سمتش ، دستش مي رود توي كيف و اسپري را در مي آورد . مردم شعار مي دهند « خائن ، خائن » مي دوند سمتش . دختره دوباره شالش را بسته دور سرش و مي رود سمت بسيجيه . مي شود ترس را توي چشم هاش ديد . عقب عقب مي رود و فرار مي كند و موبايلش را پرت مي كند از ترس . موبايلش را بر مي دارند و مي شكنند .ماشين ها بوق مي زنند و مردم شعار مي دهند « ابطحي دوست داريم » ...كم كم بسيجي ها كه گه گيجه گرفته اند و هي بالا پايين مي روند خيابان را ، با هر صداي الله اكبري كه مي شنوند ، مي گيرند خيابان وليعصر را . شروع مي كنند به زدن مردم . بد تر از گاردي ها و بي رحمانه تر .با تاريكي هوا مردم پياده كمتر مي شوند و هي سواره ها و بوق هاشان بيشتر و بيشتر . مي آييم كه بالا سمت ونك ، بوي گاز مي آيد . تا ساعت نه و چهل و پنج دقيقه كه بيرونيم ، خيابان ها شلوغ است . گاهي صداي الله اكبري از دور تر به گوش مي رسد كه دست بسيجي ها مي رود به بيسيم شان و مي دوند سمت صدا .جمع شدن توي ميدان هاي اصلي بدترين كار است . زود تار و مار مي كنند مردم را . اين را از تلفن دوستانم توي ميدان ونك كه گريه مي كنند و نگران دستگيري ما هستند مي فهميم . گويا خيلي كتك زدند و دستگير كرده اند مردم را .تمام خيابان وليعصر مردم ايستاده اند و شعار مي دهند و با ديدن گاردي ها فرار مي كنند و دوباره بالا تر يا پايين تر عده اي ديگر شروع مي كنند . گاردي ها هي مي روند بالا و بر مي گردند .هر چه هوا تاريك تر مي شود ، تعداد شان بيشتر مي شود . حكومت نظامي مي شود تمام وليعصر در محاصرهء نيروهاي گاردي و بسيجي هاي موتور سوار باتوم به دست . حكومت نظامي ، آن هم بعد از تنفيذ رئيس جمهور بيست و چهار مليوني .گفتيد چند مليون آقاي احمدي نژاد ؟ سي مليون ؟ باشد . شما راست مي گويي ...

۱ نظر:

Unknown گفت...

 . آیت‌الله منتظری پدر انقلاب مقدّس  اسلامی فرمودند:
استقلال یعنی زیر یوغ خارجی نباشیم و آزادی یعنی مردم در اظهار عقیده و بیان آزاد باشند. نه این‌که به محض ابراز نظر مخالفی، کار به زندان و حبس
چقدر ناراحت کننده است که اشخاصی‌که سی‌سال پیش فریاد می‌زدند استقلال،آزادی، جمهوری اسلامی  همان اشخاصی‌هستند که استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی را از بین بردند. انشا‌الله خداوند به اینها میفهماند که معانی این  شعارها که دوباره این روزها میشنویم چی‌هست. همین شعار‌هایی‌که انقلاب عزیز اسلامی ما را سی‌ساله پیش به دنیا آورد.