گفتگو با خانم گلی- بیژن خوزستان و امیر جواهری لنگرودی در باب خیزش انقلابی زن_زندگی_آزادی

https://youtu.be/s0iJukjsxR4?feature=shared

۱۳۹۰ مهر ۱۶, شنبه

پاسخی از فرخ قهرمانی

فرخ قهرمانی: پاسخی رفیقانه به پاره ای ازابهامات

مطلب دیگری که رفیق بهروز سورن به آن اشاره می کند. متن شعارهای زنده باد آزادی- زنده باد سوسیالیسم و یا برقرارباد سوسیالیسم درداخل سالنها بوده و ازآ ن به عنوان یک انحراف یاد می کند. من با آن بخشی که رفیق می نویسد «حال آنکه پدیده زندانی سیاسی را نمیتوان تنها با گرایشی ایدئولوژیک تعریف کرد.» کاملاً موافقم اما بانتیجه گیری آن زاویه دارم، شعارهائی که برگزارکننده ی برنامه ای برای تزئین درداخل سالن برگزاری استفاده می کند، نشان ازهویت برگزارکنندگان برنامه است. اتفاقاً من فکرمی کنم که این یکی از نادر برنامه هائی است که دررابطه با زندانی سیاسی و کشتار زندانیان سیاسی به دور از گرایشات ایدئولوژیک عمل می کند .....

...............

پیرامون چهارمین گردهمآیی سراسری درباره کشتار زندانیان سیاسی درایران – گوتنبرگ

azadiebaian@yahoo.se

مطلبی تحت عنوان : «باری به هر جهت – نگاهی از دور به گردهمائی چهارم زندانیان سیاسی در گوتنبرگ» ازرفیق مان بهروزسورن درسایت گزارشگران به چاپ رسید که مرا به نوشتن این توضیحات وا داشت. چرا که اعتقاد راسخ دارم نویسنده ی این مطلب یکی ا زتلاشگرا ن این عرصه بوده و انتقاداتش هم رفیقانه ودرجهت بهبود وا رتقاء این برنامه می باشد بنابراین من هم به عنوا ن یکی از اعضای کمیته ی برگزاری و یکی ازاعضای کمیته ی شهری لازم دانستم توضیحاتی را جهت روشن کردن پاره ای از ابهامات بیان نمایم. لازم به توضیح است به د لیل گرفتاریهای عدیده، نوشتن این مطلب کمی به طول انجامید و در این فاصله رفیق بهروز مطالب دیگری نوشتند و ظاهراً بعضی ابهامات برایشان روشن گردیده که من سعی می کنم به آنها نپردازم اما آنچه که اهمیت دارد من در رابطه با دل نگرانی های بهروز به دلیل شناختی که از او دارم باید اعتراف کنم که اگرکوبنده ترین انتقادات هم ازطرف او صورت بگیرد حتماً جائی درکارما اشکال هست چرا که ایمان دارم درپس این انتقادات، دلسوزی به تنها برنامه ای است که در این سطح انجام می گیرد که او آنرا از خود می داند و طبیعی است که بایستی عکس العمل های خود را هم نسبت به آن نشان دهد. با این مقدمه مطلب را پی می گیرم.

رفیق بهروز دربرداشت خود ازانتقا دات، انتقاد کننده گان را به پنچ دسته تقسیم کرده است در اینجا من پس ازپاسخی کوتاه به دسته دومی ها سعی می کنم بیشتر به دسته پنجمی ها که رفیق بهروز هم خود را از آن دسته می داند به پردازم .

درابتدا باید بگویم که ما ضمن اینکه برای هرداوطلبی که مسئله ی این کشتارها مسئله اش بوده فرش قرمزپهن کردیم. گواینکه درپروسه کارو شاید درهنگام برنامه وحتی پس ازآن هم متوجه می شویم که شاید بعضی داوطلبی ها با نیات ومقاصد دیگری هم انجام می گیرد که درجائی دیگر اگر لازم شد بحث آن را نیزبازخواهیم کرد. برای هیچ کس هم نامه ی فدایت شوم نفرستادیم اما اتفاقاً برای اینکه امروز بتوانیم بهانه را ازچند نفرحراف بی عمل وعافیت طلب بگیریم در همان اولین جلسه یک گروه کاری روابط عمومی تشکیل دادیم و دو نفر ازروابط عمومی مسئول گفتگو با همین مدعیان؛ و یا به عبارت دیگر منتقدان امروزی؛ شدند. گزارشات دو تن از رفقای روابط عمومی ما در تماس با این افراد درپروتکل های جلسات کمیته ی شهری ثبت و موجود است. دراینجا قصدم وارد شدن به جزئیات کارشکنی این عناصر در شکل گیری و ادامه کار کمیته ی شهری نیست و تنها به یک مورد اشاره ای کوتاه خواهم کرد. پس از ناکامی وعدم موفقیت درجلوگیری از پیوستن افراد به کمیته ی شهری و شروع به کارکمیته با بیش ازبیست و چند نفر ازنیروهای سرنگونی طلب که وجه غالب آن را نیز آرمان خواهان سوسیالیست تشکیل می دادند، مرحله ی تازه ای ازشایعه پراکنی ها از طریق روابط محفلی و سازمانی درخارج ازشهرگوتنبرگ و حتی سوئد شکل گرفت و به این ترتیب سعی در گمراه کردن اذهان نیروهای مترقی و چپ که عمده ترین شرکت کنندگان این گردهمائی را تشکیل می دهند نمودند. بطورمثال بیشرمانه و به دورازهرگونه پرنسیپهای حتی بورژوازی به یکی از اعضای نسبتاً جوان کمیته که اتفاقاً به خوبی هم میدانستند که از فعالان سابق حزب کمونیست کارگری بوده، انگ اکثریتی درون کمیته می زنند و این شایعه پراکنی خیلی زود از مرزهای سوئد عبورکرده و خبر آن اول بار از آلمان و سپس از هلند به خود ما می رسد. مسئله ی دیگری که در دومی ها به آن اشاره شده، این است که علت کمبود جمعیت و عدم استقبال از این گردهمائی تحریم و یا بایکوت این حضرات و عدم حضور و شرکت آنان بوده است. طرح چنین استدلالی قطعاً به دو منظورصورت می گیرد، اول این که به لحاظ کمی، انتظارات این گردهمائی برآورده نگردیده و دوم اینکه این فکر را در خواننده القا کند که لابد تعداد این به اصطلاح انقلابیون چقدر زیاد است. دراینجا لازم است با جرات اشاره کنم که تعداد مجموع کسانی که با عنوان بایکوت در این گردهمائی شرکت نکردند، کمتر از انگشتان دو دست می باشد. یعنی کمتر از نصف اعضای کمیته ی شهری و قضاوت در مورد این که این تعداد واقعاً و چگونه می توانستند درموفق یا ناموفق بودن کمی گردهمائی سرنوشت ساز باشند را به عهده ی خواننده گان این سطور می گذارم. اما اینکه آیا حقیقتاً تعداد شرکت کنندگان پس از کسرآن چند نفر راضی کننده بوده است؟ این امر کاملاً بستگی به انتظارات ما دارد، زیرا کم یا زیاد هردو نسبی هستند. هزار نفر برای شرکت در یک کنسرت میتواند کم باشد و صد نفر در یک جلسه ی سخنرانی زیاد تلقی گردد. اما برای من و کمیته ی شهری گردآوری بیش از صد نفر از شهرها و کشورهای مختلف جهان و حضور بیش از یکصد و پنجاه نفر از شهر گوتنبرگ با ورودی 10 ، 12، و14 یوروئی برای روزهای مختلف و یا 30 یورو برای هرسه روز آنهم در یک برنامه سیاسی قاطعانه بگویم بی سابقه بوده است (این آمار از روی ثبت نامها و فروش بلیط بدست آمده) بنا براین شایعه ی عدم استقبال آنهم به دلیل بایکوت چند نفر را جز شارلاتانیزم سیاسی نام دیگری نمی توان نهاد.

اما درمورد قسمت پایانی دومی ها که ارتباط مستقیمی هم با قسمت اول پنجمی ها هم دارد یعنی امکانات مالی باید بگویم که بی تردید شایعه پراکنان کار خود را به خوبی انجام داده اند. همه به خوبی می دانیم که مسئله ی مالی یکی از حساسترین مسائل موجود در میان چپ رادیکال است که عملاً هم از بی بضاعت ترین نیروهای اپوزیسیون است. این حساسیت باعث گردیده تا به جز درمواردی که در این جا نمی خواهم وارد جزئیاتش شوم، چپ رادیکال درپروژه ها و برنامه های گوناگون خود ازمنابع مالی که سرسپردگی، وابستگی و حداقل دخالتگری را به دنبال داشته پرهیز و دوری نماید تا بتواند استقلال عمل خود را حفظ نماید. با توجه به چنین حساسیتهائی این مسئله می تواند آلترناتیو بسیارمناسبی برای تخریب وکارشکنی کسانی قرارگیرد که خود قادربه برگزاری حتی یک برنامه ی محلی در رابطه با کشتارهای سراسری رژیم جمهوری اسلامی نبوده و نیستند. باید به اطلاع برسانم که محورهزینه های هر سه گردهمائی براساس هزینه ی ثبت نامها یا به عبارت دیگر ورودیه ها استواربوده و معمولاً هم پس ازپایان مراسم همواره کمبود مخارج یا از صندوق بی بضاعت "گفتگوهای زندان" و یا ازطریق رفقائی که برایشان امکان داشته تامین گردیده و در دوره­هائی رفقا تا چندین ماه پس از برگزاری مجبوربه پرداخت اقساط ماهانه ی باقی مانده بوده اند. در گردهمائی امسال با توجه به اینکه برگزارکنندگان برای محل برگزاری هزینه ای پرداخت نکرده اند یا به عبارتی روشن تر،سالنهای محل برگزاری ازطریق نهادی بنام "آ- ب- اف" که ترجمان "انجمن های آموزشی کارگری" می باشد که نهادی مستقل در ارتباط با اتحادیه های کارگری سوئد می باشد دراختیار این گردهمائی قرار گرفت، کسری بودجه به مقدارقابل ملاحظه ای کاهش داشته است. با توجه به اینکه بطورکلی شرایط کشورسوئد به لحاظ استفاده ازمنابع مالی برای برپائی برنامه های گوناگون با کشورهای دیگر اروپائی بطورکلی متفاوت می باشد و با توجه به اینکه جریانات مختلف سیاسی که خود را چپ و رادیکال هم می دانند تحت پوشش پروژه های مختلف و انجمن های گوناگون نه تنها از "آ ب – اف" بلکه ازدولت واستانداری و شهرداری هم کمک های مالی دریافت میکنند (برگزار کنندگان فستیوال فیلم در یوتبوری و انقلابیون ریز و درشت دور ور آن نمونه ی بسیار گویا برای مثال هستند که در ماه اکتبر برنامه دارند و می توان به اسامی اسپانسورهای آنها در پای آفیش شان مراجعه کرد. لازم به یاد آوری است که این فستیوال که دهمین دوره اش امسال برگزار میگردد در این مدت بیش از چند ده هزار یورو فقط از همین نهاد آ- ب – اف دریافت داشته است) ما سالن را بدون پرداخت هزینه دریافت کردیم و دربروشوربرنامه ها از نهاد "آ - ب – اف" هم که این امکان را در اختیار ما قرار داد، تشکر کردیم. اما فکر نمی کنم که این همان جاذبه ی مالی وامکاناتی مورد نظر رفیقم بهروز سورن باشد که معتقد است نمی بایستی: بنیان تصمیم گیری درباره حفظ و پایداری و اسکلت سیاسی برگزارکنندگان قرار گیرد. اماوقتی با افترازنی مینویسند که "اجاره ی سه روز ساختمان سه طبقه ی خانه مردم مبلغی بس هنگفت بود که به راحتی واز طریق موقعیت افرادی شناخته شده ، عمداتاً اکثریتی ، توده ای های دیروز!! و طرفداران جنبش سبز حسینی امروز، در این شهر تامین وتحت پوشش قرار گرفت " که میتوان گفت همان نهاد آ – ب – اف یا انجمنهای آموزشی کارگری میباشد که چیزی بیشتر از دوهزار و پانصد انجمن در سراسر سوئد و حدود سیصد و پنجاه انجمن در شهر گوتنبرگ از پنجاه ملیت مختلف با آن همکاری دارند، و به راحتی میتوان ثابت کرد که خود نگارنده ی این سطور هم بارها از کمکهای این نهاد برای برنامه های مختلف سود برده است طبیعی است که حتی رفیقی مثل بهروز سورن را هم که در وین زندگی میکند و از نزدیک به این مسائل آشنا نیست دل نگران کند. آیا نامی جز بی شرمی و شارلاتانیزم سیاسی میتوان بر این گونه برخوردها گذارد؟!

دراینجا لازم است به آن دسته ازعزیزانی هم که انتقادشان درمورد بالا بودن هزینه ی ثبت نام ویا ورودی بوده است یادآوری کنم؛ که می توان این عزیزان را به سطرهای بالائی همین مطلب ارجاع داد و مشکلات مالی به خاطرعدم دریافت کمک های مالی و پیامد های احتمالی آن، در برگزاری این گردهمائی را عامل اصلی آن دانست. به هرطریق می بایستی که هزینه های این گردهمائی به گونه ای تامین گردد و بهترین راه سرشکن کردن حد اقل بخشی ازاین هزینه ها میان علاقمندان شرکت کننده می تواند باشد.

مطلب دیگری که رفیق بهروز سورن به آن اشاره می کند. متن شعارهای زنده باد آزادی- زنده باد سوسیالیسم و یا برقرارباد سوسیالیسم درداخل سالنها بوده و ازآ ن به عنوان یک انحراف یاد می کند. من با آن بخشی که رفیق می نویسد «حال آنکه پدیده زندانی سیاسی را نمیتوان تنها با گرایشی ایدئولوژیک تعریف کرد.» کاملاً موافقم اما بانتیجه گیری آن زاویه دارم، شعارهائی که برگزارکننده ی برنامه ای برای برای تزئین درداخل سالن برگزاری استفاده می کند، نشان ازهویت برگزارکنندگان برنامه است. اتفاقاً من فکرمی کنم که این یکی از نادر برنامه هائی است که دررابطه با زندانی سیاسی و کشتار زندانیان سیاسی به دور از گرایشات ایدئولوژیک عمل می کند، ضمن اینکه همواره به طورآشکار گرایشات خود را هم بیان می نماید. لازم به یادآوری است که کمیته ی شهری نیز در این میان نقشی اساسی دارد به عنوان مثال در هانوفر به علت پاره ای ملاحظات و احترام و رعایت حقوق اقلیتی در کمیته ی شهری از نصب شعار زنده باد سوسیالیسم در داخل سالن خوداری کرده و شعار را در خارج از سالن سخنرانی نصب کردیم، اما امسال خوشبختانه در این رابطه نه مشکلی در کمیته ی شهری وجود داشت و نه در میان دو کمیته. دراینجا میخواهم مسئولانه یادآوری کنم که اتفاقاً تنها سوسیالیستهای واقعی هستند که قادرند بدون تنگ نظری های ایدئولوژیک در رابطه با این جنایات حرکتی سراسری را سازمان دهند و آنچه را که دراین زمینه تاکنون ما دراین گردهمائی ها به وضوح و درعمل دیده و شاهدش بوده ایم را درهیچ یک از برنامه های گرایشات دیگر به خصوص در گرایشاتی که بیشترین جانباختگان را هم داشته اند، ندیده ایم. در اینجا لازم است گریزی به مسئله ی چرخش به راست انتقادکنندگانی بزنم که دلیل اصلی خود را برپایه نفوذ اکثریتی - توده ای ها درکمیته پنداشته و هنگامی که از آنها یک نام مشخص طلب می کنیم، بجای آوردن نام استدلال می کنند که به خاطرهمین نفوذی هاست که مثلاً از نماینده ی سوسیال دموکراسی دعوت به عمل می آید و به ایشان تریبون داده می شود. اشاره میکنم که دعوت ازسوسیال دموکراسی سوئد چیز تازه ای نبوده و اتفاقاً نماینده ی شرکت کننده ی امسال همان نماینده ای است که درگرد همائی سوم هانوفرهم شرکت داشته است.مسئله ی دعوت ازاحزاب و بخصوص ا حزاب پارلمانی جهت شرکت دراین گرد همائی سراسری دقیقاً گره می خورد با یکی از اصلی ترین اهداف ما که همانا افشای جمهوری جنایتکار اسلامی درمورد کشتارهای دهه ی شصت و سال شصت و هفت به ویژه درمیان افکارعمومی جهان است. می پرسم: در این رابطه چه ابزاری بهتر از احزاب پارلمانی و بزرگ کشورهای جامعه میزبان می تواند کارساز باشد؟ آیا ما باید همچنان درگود کوچک خود بمانیم هرچند صباحی شاهد ازدست دادن یکی ازهمبندی هایمان یعنی یکی از شاهدان عینی این جنایات به دلایل مختلف باشیم وکماکان هر دو سال یکبار دور هم جمع شویم دریک سالن پر با گنجایش دوهزار نفراز چپ ترین افراد که چپ بودن را درسردادن شعارهای سرخ می دانند و با هم مسابقه ی شعاربدهیم و برای هم کف بزنیم؟ آیا وقتی صدای این حرکت ما به همسایه کوچه ی بغلی هم نمی رسد، حتی اگردوهزارنفررا هم جمع کرده باشیم حتی اگربهترین سخنرانها را هم داشته باشیم به هدفمان رسیده ایم؟ اصلاً یک قدم هم به اهدافمان نزدیک شده ایم؟ آیا ما باید به دلیل نجس بودن سوسیال دمکراسی وسایراحزاب پارلمانی خارجی به آنها نزدیک هم نشویم واجازه دهیم روایت نقض حقوق بشر، کشتار دهه ی شصت و سال شصت هفت توسط طیف راست، رانده شده گان از پوزیسون و حامیان "می بخشیم اما فراموش نمی کنیم" به گوش جهانیان برسد؟ توجه داشته باشید که بحث بر سر تشکیل یک جبهه از دو یا چند حزب یا سازمان سیاسی چپ و یا تنظیم پلاتفورم و... نیست. بحث بر سر اطلاع رسانی و افشاگری جنایت علیه بشریت توسط تعدادی از جان بدربردگان آن کشتارها در یک حرکت فراگروهی و فراسازمانی، بدون رقابت و دشمنی با سازمان ها و احزاب است. حال سازمانها و احزاب تا چه اندازه نه درحرف که درعمل این استقلال را برمی تابند و به آن احترام می گذارند بحثی است که درجائی دیگر به آن خواهم پرداخت. نکته آخر دل نگرانی رفیق بهروز از محل برگزاری گردهمائی پنجم و اینکه باید مواظب نفوذ نیروهای راست در کمیته ی برگزاری بود که ظاهراً مسئله برایش حل شد اما من خواستم ضمن اینکه به رفیقمان و دل نگرانی هایش حق بدهم نکته ای را هم به آن اضافه کنم وآن اینکه همه ی ما می دانیم که فاصله ی منتها الیه چپ با راست فقط یک تارمواست. ما درشهر خودمان شاهد بوده ایم کسانی را که در دادن شعارهای چپ و بطور کلی چپ روی هیچ خدائی را بنده نبوده اند و سرانجام به آنطرف غلتیدند و سر از ایران درآوردند ما در زندان عواقب چپ روی های آنچنانی را دیده ایم. تابوت ها و قیامت حاج داود و مصاحبه های آنچنانی را هیچ یک از زندانیان دهه ی شصت نمی توانند فراموش کنند. راستهای راست نما را می شناسیم و اگر در مواردی هم اشتباه کنیم، رفقای صادق و دلسوزمان زنگ خطر را برایمان به صدا درمی آورند، اما راستهای چپ نما چطور؟ همانهائی را می گویم که با فاصله ی یک مو، درست بر سر مرز قرار گرفته اند. آنها حتی گاهی می توانند همان رفیقان صادق و دلسوزمان را هم نسبت به ما و حرکتمان بدبین و یا ناامید کنند. آنها وقتی راه می افتند محفلی، درگوشی، تلفنی اما نه ازطریق نوشتار و در قالب چپ، سعی در زدن تیشه به ریشه ی گردهمائی دارند. آیا فکر نمی کنند چه کس یا کسانی از زمین خوردن این حرکت سود خواهند جست؟ همین جاست که رفقای دلسوزهم مقهوراین چپ روی ها می شوند و کسی پیدا نمی شود به این انقلابیون دوآتشه بگوید که عزیزان من، شما بجای گذاشتن این همه نیرو برای خراب کردن این حرکت، آستین ها را بالا بزنید و حرکتی که فکرمی کنید، درست است را انجام دهید و هنری ازخود بجا نهید. آیا کسی جلوی شما را گرفته است؟ مطلب را کوتاه کنم به گمان من این گرد همائی اتفاقاً یکی از بهترین این چهارگردهمائی ها به لحاط کیفی و به لحاظ نزدیکی به اهداف ما بوده است. همینقدر بگویم که به خاطر شرکت و حضور احزاب پارلمانی در این گردهمائی بود که روز دوم بزرگترین روزنامه ی صبح شهر گوتنبرگ که تیراژ آن در ششصدهزار نسخه است مطلبی نیم صفحه ای را به این گردهمائی وعلت تشکیل آن که همانا کشتار دهه ی شصت و سال شصت و هفت می باشد، اختصاص داد. کسانی که بارها برای انتشار خبری درباره ایران، درب دفتر این روزنامه به تحصن ایستاده اند، شاید و تنها شاید، اهمیت این قصیه را بهتردرک کنند. در پایان باید اعتراف کنم که بزرگترین دست آورد این گردهمائی یاران جدیدی بودند که چه در کمیته ی شهری و چه خارج از آن یافتیم، یارانی ازجنس آنکه یافت می نشود، آنم آرزوست را یافتیم و به همین دلیل هم اگر یک سال پیش از این در شهر کپنهاگ دانمارک با ترس و لرز مسئولیت برگزاری این گردهمائی را پذیرفتیم امروز با تکیه به همت و غیرت یاران جدید و باقی مانده ی مان در کمیته ی شهری می توانیم با صدای بلند اعلام کنیم که چنانکه در هر دور از گردهمائی ها، شهری داوطلب نشود یا مناسب تشخیص داده نشود، ما با کمال میل و با گردنی افراخته داوطلب برگزاری مجدد این گردهمائی هستیم.

خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هرکه دراو غش باشد

من باردیگر به این نازنین یاران می گویم: دست مریزاد، خسته نباشید و به پاس تمام زحماتشان سرتعظیم فرود می آورم. من یک تشکرویژه هم به گروه ربلز، شمیم ، یارا، و مسعود بدهکارم و شرمنده ی اینکه به دلیل گرفتاری و شاید خستگی زیاد نتوانستم در آن شب آنگونه که شایسته ی آنان بود از ایشان تشکر کنم.

هشتم اکتبر2011

هیچ نظری موجود نیست: