یادداشت ۱۶
گزارش
شانزدهمین جلسه محاکمهی حمید نوری (عباسی)
از استکهلم
امیرجواهری لنگرودی
پنجشنبه ۲۵ شهريور ۱۴۰۰ برابربا ۱۶ سپتامبر۲۰۲۱
مهدی اسحاقی بعنوان هشتمین شاکی وشاهد، دادگاه
محاکمه حمید نوری (عباسی) دراستکهلم روز پنجشنبه ۲۵ شهريور برابر ۱۶سپتامبر ،آفرینشگرصحنه هایی
است که تا به امروز کمتر شنیده شده است .
زمانی
که مهدی اسحاقی دربخشی ازشهادتش ازخمینی به عنوان«جلاد وخونخوار» نام برد. قبل ازترجمه
گفتارش به سوئدی،حمید نوری ازآن سوی دادگاه به اعتراض واکنش نشان دادوگفت:«به رهبرم
توهین نکنید.» بدین ترتیب حمید نوری با اولین سیگنال اش به حاکمیت اسلامی فهماند
که هنوز سر موضع باقی مانده و کوتاه نیامده است!
ازابعاد
مهم اظهارات مهدی اسحاقی دردادگاه این بود که گفت:اودرایران زمانی که درزندان بود،اولین
فردی بود که"هویت حمید عباسی" را به
عنوان "نوری" شناسایی
کرده است.
مهدی اسحاقی گفت:«من به آینده فکرکردم، حکمام را
نگه داشتم.آن را دردسته ساکی که همیشه همراهم بود،جاسازی کردم وامروز آن را در
اختیار دارم.»
محسن اسحاقی درتشریح "چشم بند" به یکباره
چشم بندی را ازجیب خود بیرون آورد و برچشم خود زد وگفت : "من الان همه شما را
می بینم، برای اینکه این چشم بند من است و من آنرا جوری آماده کردم که بتوانم همه
شما را بینم ولی شما من را نمی بینید!" خود این بیان و شگرد فهماندن عملکرد
"چشم بند" حاضرین دردادگاه را شگفت زده کرد!
******
هفته ششم وشانزدهمین جلسه
دادگاه حمید نوری (عباسی)،درسالن ۳۷دادگاه مرکزی شهر استکهلم پایتخت سوئد،پنجشنبه ۲۵ شهريور برابر ۱۶سپتامبر،به جرم مشارکت درکشتارزندانیان سیاسی درتابستان ۱۳۶۷، کارخود را به پیش برد.
دراین نشست مهدی اسحاقی،زندانی سیاسی سابق، درباره نقش
این مقام دراعدامهای دهه ۶۰،وضعیت زندان گوهردشت و برگزاری
دادگاههای انقلاب شهادت داد.
دراین نشست نام مهدی
اسحاقی،بعنوان هشتمین شاکی وشاهد بعد از آقایان۱-ایرج مصداقی۲-نصرالله
مردانی۳- مهدی
برجسته گرمرودی ۴-همایون
کاویانی۵- سیامک
نادری۶- محسن اسحاقی
۷-رمضان فتحی
شهادت دادهاند.
نکته خبری اینکه محسن اسحاقی، برادر مهدی پیش از این،در تاریخ ۰۹ سپتامبر درچهاردهمین جلسه رسیدگی به اتهامات حمید نوری شهادت داده و برادر
دیگر او به نام منوچهر نیزقراراست درجلسات بعدی شهادت بدهد.
وکیل
مشاور(مدافع)اسحاقی سپس به ارائه شرحی کوتاه درمعرفی مهدی اسحاقی پرداخت.وکیل گفت:
مهدی اسحاقی متولد سال ۱۹۶۲ است و هنگامی که درسال۶۱بازداشت شد،کلاس چهارم دبیرستان و در آستانه گرفتن دیپلم بود.او ۱۰سال بعد از
زندان آزاد شده است.اسحاقی درسال ۶۷یک باربه راهروی مرگ برده شده وهمان زمان هم به ملاقات هیئت مرگ رفته
است.
مهدی اسحاقی،سال ١۳۶١،زمانی که دانش آموز کلاس چهارم دبیرستان بود،دستگیر وبه اتهام
هواداری از "سازمان مجاهدین خلق"و"اقدام علیه جمهوری
اسلامی"به دهسال زندان محکوم شد. او دوران بازجوئی ومحاکمه خود را درزندان
اوین گذراند و سپس به قزلحصار منتقل شد.وی درسال ١۳۶۵ازاین زندان به
زندان گوهر دشت منتقل گردید.
اسحاقی اواخر ١۳۶۵ یا اوائل سال ١۳۶۶، حمید نوری را در زندان گوهردشت می بیند.
وکیل مشاورهمچنین اشاره کرد مهدی اسحاقی کسی است که
هویت حمید عباسی را به عنوان حمید نوری شناسایی کرده است. اوهمچنین به برادران
دیگر مهدی اسحاقی اشاره کرد که یکی ازآنها (محسن اسحاقی) پیش از این شهادت داده
است ودیگری (منوچهراسحاقی) در جلسات آینده شهادت خواهد داد.
پس از صحبتهای وکیل مشاور، دادستان صحبتهایش را
آغازکرد. او روند پرسش و پاسخ ازمهدی اسحاقی را توضیح داد وگفت: که جریان دادگاه چگونه
پیش خواهد رفت به مانند جلسات پیش،ابتدا با سوالات دادستان و سپس روایت خود اسحاقی،و
آنگاه پرسش های وکیل مدافع متهم نوری، طرح خواهد شد..
دادستان سپس به طرح پرسش هایی ازمهدی اسحاقی پرداخت. اودرباره
سال دستگیری اسحاقی پرسید و اینکه او چگونه حکماش را دراختیار دارد؟
اسحاقی گفت:
جمهوری اسلامی دردورهای این “خطا” را انجام داده و احکام را به شکل کتبی به
زندانیان ابلاغ کرده است، اما بعد خواسته آنها را پس بگیرد.
«من به یک آیندهای فکر کردم وحکمام را نگه داشتم.آن را
دردسته ساکی که همیشه همراهم بود،جاسازکردم وامروزآن رادراختیاردارم.»
مهدی اسحاقی درپاسخ به سوال دادستان درباره انتقالش
اززندان قزلحصاربهزندان گوهردشت توضیح داد: به سالنها و بندهایی اشاره کرد که
درآنها زندانی بوده است.
اسحاقی توضیحی هم درباره واحدها و بندهای زندان قزلحصار
داد و درادامه درباره ویژگی زندانها گفت:«اصطلاحی درباره زندانها وجود
دارد به این ترتیب: زندان باز،زندان بسته وزندان نیمهبسته. زندان بازمثل زندان
قزلحصاراست. میتوان راحت آسمان رادید. فضای کلی دراختیارزندانی است و مانعی
درمقابل اونیست. اما زندان گوهردشت زندان بسته است. زندانی درسلولش هیچ راهی به
بیرون ندارد.درهواخوری هم فضای محدودی دراختیاراوست و حتی یک کلاغ هم ممکن است از
فراز سرش نگذرد.»
مهدی درباره"اتاق
گاز"توضیح داد:این اتاق گاز به معنی متعارف کلمه این نیست که در آن گازکار
گذاشته اند. نه!در آنجا گار نبود،ولی اکسیژن هم نبود.همه منفذ های هوای اطاق را
گرفته بود و هیچ هوایی دراطاق نبود.ما از تنفس همدیگر،نفس می کشیدیم! بیماریهای
ریوی وتنفسی وسایرآسیب های زندان ازاین جا به جسم و جان زندانی میرسید!
مهدی اسحاقی که به ۱۰سال حبس محکوم شده بود، بار اول
اواسط مرداد ۶۷ دربرابرهیئت مرگ به ریاست حسینعلی
نیری قرارگرف.اوبا نوشتن انزجارنامه نسبت به سازمان مجاهدین و قبول مصاحبه از
اعدام رهایی یافت.
مهدی اسحاقی دربرابراین سوال
دادستان که چرا انزجار نامه راامضاء کردید؟ وی پاسخ داد:«برای
این که میخواستم زنده بمانم. برای این که خودم را دوست داشتم. برای چه باید کشته
میشدم؟»
درجلسه دادگاه آن هنگام
که مهدی اسحاقی دربخشی ازشهادتش از شخص خمینی به عنوان «جلاد وخونخوار» نام برد.
حمید نوری قبل ازترجمه گفتارمهدی اسحاقی برای
دادگاه. ازآن سوی سالن باصدایی هستریک وعصبی واکنش نشان دادوگفت: «به رهبرم توهین
نکنید.». بدین ترتیب اولین سیگنال خود ازدرون دادگاه را به بیرون و به سوی حاکمان
اسلامی رساند، که من هنوز برسر قرارم با شما هستم که شخص سفیر را بری دلجویی من
فرستادید وبرای دفاع از جنایات صورت داده ام، برایم وکیل گرفتید وطرح دعوی برعلیه
دستگاه قضایی سوئد کردید.نوری مطمئن بود که واکنش او به سخنان هشتمین شاکی وشاهد آقای مهدی
اسحاقی مبنی براینکه " به رهبرم امام خمینی ره توهین نکن!"دربیرون ازقول
حمید نوری انعکاس خبری خواهد داشت ورسانه ای می گردد!
به دنبال این موضوع بود که قاضی ازشاهد
خواست:تا ازکلمات نامناسب استفاده نکند.اما درخواست اوباتذکر وکیل مهدی اسحاقی، بندگت
هسل بری،مواجه شد.او به قاضی گفت:شاهدان دادگاه بایددربیان شهادت شان آزاد باشند.
قاضی نیز این تذکر را پذیرفت.
مهدی اسحاقی درادامه ودر پاسخ به سوال دادستان، جزییات
بیشتری ازحضورش در راهروی مرگ، پس ازملاقاتش باهیئت مرگ ارائه داد.
مهدی اسحاقی به مواردی ازجمله به حضور نوری در راهروی
مرگ اشاره کرد.همچنین گفت: که نوری دایی او را (که ازخودش کوچکتر است) از زندان
گوهردشت به زندان اوین منتقل کرده است.
مهدی اسحاقی درشهادتش ازهمراهی حمید نوری بامحمد
مقیسه(با نام مستعار ناصریان)صحبت به میان آورد وگفت: رفتارها وبرخوردهایی که این
دو با زندانیان داشتهاند، بغایت ضد انسانی بود.
اسحاقی توضیح داد:ناصریان اولین بار با نوری آمده است
واورا به عنوان یکی ازافراد مسئول دردادیاری به زندانیان معرفی کرده است.
مهدی اسحاقی درپاسخ به دادستان به مواردی از جمله برخورد
بایکی ازمسئولان زندان به نام"عرب" اشاره کردودرتوضیح مناسبات قدرت درزندان
گوهردشت ازناصریان به عنوان نفراول وعباسی (حمید نوری) به عنوان نفر دوم یاد کرد.
مهدی برخوردش با حمید نوری به دنبال بردنش به
اتاق گازتوضیح داد:«هرباربعد ازورزش ،شکنجه هم تظاهر می نمود. پیشترهم گفتم (من را۳باربه اتاق
گازبردند)، حمید نوری دراتاقش نشسته بود و منتظر بود تا ما برویم و تعهد بدهیم. بعد
از تعهد هم پاسدارها منتظر مابودند تا کتکمان بزنند.ماباچشمبند به اطاق اومیرفتیم
و میدیدیمش. ضابطه این بود که زندانی بیرون بند، چشمبند بزند. او هم میدانست که
ما میبینمش اما اهمیتی نمیداد. من یک باردراتاق حمید عباسی بودم. اومجبور بود
برای کاری به لیست مقابلش که لیست زندانیها بود نگاه کند و مستقیم من را نگاه نمیکرد.
من در این فاصله فرصت داشتم که او را خوب ببینم. او هم متوجه بود اما اهمیتی نمیداد.»
ن مهدی
اسحاقی دربخش دیگری ازاظهاراتش درپاسخ به پرسش دادستان، آیااین افرادی که یاد
کردید را می شناسید؟
چنین گفت:«من حتی اگرنابیناهم بشوم، میتوانم
حضور ناصریان را حس کنم،حضور لشکری را حس کنم،حضور عرب را حس کنم. اینها یک خشونت
آشکاری داشتند اما در مورد حمید نوری اگر نابینا باشم حتمابایدصدایش را بشنوم. …
او حتی بعضیوقتها لبخند میزد ….»
مهدی اسحاقی در بخش دیگری از شهادتش از "لشکری"
به عنوان یک «آدم الدنگ» یاد میکند که بازوی نظامی حمید عباسی (حمید نوری) و
ناصریان (محمد مقیسه) بوده است:«او درشت هیکل بود و معمولا لباس سازمانی یا
کماندویی میپوشید.»
مهدی اسحاقی درواکنش به حرف های دادستان که گفت؛او گفته
حمید نوری خوشتیپ بود.:
مهدی اسحاقی گفت:«من نگفتم؛خوشتیپ بود. بلکه گفتم: تر و
تمیز بود. خوشتیپ از نظر من کس دیگریست. نوری همین شکلی بود که الان دردادگاه
هست فقط کمی سفیدترشده است»
اسحاقی سپس به یک خاطره دیگری اززندان اشاره
کردواظهارداشت:
«یک بارپاسدارها داشتند من را میبردند
که متوجه شدم دو پاسدار دارند جعفر ما (داییام) را کتک میزنند. من به سمت داییام،
دویدم . پاسدارهایی که با من بودند داد زدند چه کار میکنی؟ من توجهی نکردم و
رسیدم به داییام و [نفس عمیق میکشد] مانع شدم که او را کتک بزنند. بعد پاسدارها
ریختند سر من و من را زدند. بعد هم بردندم پیش حمید نوری. نوری همانجا تا به من
رسید یک سیلی زد توی گوشم و گفت کارت به جایی رسیده که دست روی برادران پاسدار
انقلاب اسلامی بلند میکنی؟
من گفتم: دست روی کسی بلند نکردم و فقط مانع شدم دو
پاسدار داییام را که چشمبند داشت، کتک بزنند.بعد حمیدنوری به من گفت: به انفرادی
میاندازمت و ممنوعالملاقات ات میکنم. من را حسابی تهدید کرد و درنهایت هم آن
روز اجازه ندادند، والدینم را ملاقات کنم اما من را به سلول انفرادی نبردند.»
وکیل مدافع مهدی اسحاقی یک بار هم
به حمید نوری تذکر داد که به شاهدان خیره نشود.این تذکرباواکنش وکیل مدافع حمید
نوری، توماس سودرکویست،همراه بود.او گفت: قاضی اجازه چنین کاری را به نوری داده
است.
برپایه شنیدهای چندی ازدرون زندان،نکته گفتنی این است:ازآغازاظهارات شاکیان و شاهدان دردادگاه
تاکنون تقریبا تمامی شاهدان اشاره کرده اند:
«حمید نوری درجریان اظهارات شاهدان،
چشم در چشم به آنها خیره میشود و گاهی چشمک میزند. آنها معتقدند: متهم سعی میکند
با چنین کارهایی آنها را وادار به عکس العمل کند».
مهدی اسحاقی در ادامه در
پاسخ به سوال دادستان، آیاپس ازاعدامهای سال ۶۷ هم باز با حمید نوری برخورد داشته است؟
مهدی اسحاقی
گفت:دوبارتوسط حمید نوری مورد ضرب وشتم قرارگرفته بود؛یک باربه دلیل تمسخر شعری
منسوب به خمینی که ازرادیو پخش شد.
اوگفت:«این برخورد به پس ازانتقال او اززندان
گوهردشت به زندان اوین برمیگردد و از
دادگاه اجازه میخواهد تا درباره این برخورد به شکل مفصلی توضیح بدهد.»
دادستان ازمهدی اسحاقی خواست که این ماجرا را شرح دهد.
اسحاقی گفت:«خردادسال ۶۸ درزندان
اوین پس از مرگ خونآشام جلاد،خمینی (دراینجا رئیس دادگاه به مهدی اسحاقی تذکر میدهد
که احترام دادگاه را حفظ کند و چنین واژههایی را به کار نبرد؛ احتمالا در واکنش
به اعتراض پیشین حمید نوری).
اسحاقی پذیرفت و ادامه داد: «تلویزیون
میخواست از خمینی یک فیلسوف و اندیشمند بسازد که نبود. بدین معنی بعد ازمرگ
خمینی،تلویزیون داشت شعری را که گفته میشد او سروده پخش میکرد و من مسخره میکردم.
این ادامه پیدا کرد تا اینکه یکی از همبندیها، من را لو داد و مسخره کردن خمینی
از جانب من را به زندانبانان گزارش نمود. مدتی بعد آمدند و من را صدا زدند که با
وسایلت بیرون بیا. من پایم را که از بند بیرون گذاشتم. به یکباره بر سرم ریختند و شروع
به زدن و توهین کردنم نمودند.من را به اتاق حمید عباسی (حمید نوری)بردند. آنجا خود
نوری هم اضافه شد و من رازیر چک ولگد خود گرفتند و با فریاد میگفتند: خون
"امام" عزیزهنوز خشک نشده،تو منافق این حرفها را میزنی؟ دراین فاصله،من همانطور که کتک میخوردم ،متوجه
شدم که "عرب" نیست …. یادم است که هوا خیلی گرم بود و نوری هم خسته شده
و حسابی گرمش شده بود.کتش را درآوردو آنرا به سمت صندلی پشت میزش،پرت کرد.اینجا
کارت شناسایی از جیبش افتاد ومن زیر کتک نام واقعیاش را دیدم. عباسی به من میگفت:
میدهم اعدامت کنند. باید بگویی که چه توهینی کردهای ….»
مهدی اسحاقی در ادامه گفت:
«در نهایت من را به انفرادی منتقل
کردند.شاید پنج ماه در انفرادی بودم و کسی سراغم نمیآمد. تنها بودم و مورچهها همسلولیهایم
بودند. بعد آمدند و من را به بند بردند …. یک سر طی این پنج ماه عوض شده بودم و
موها و ریشهایم بلند شده بود. وضعیت برایم جالب بود …. در چنین شرایطی معمولا همبندیها
میآیند و مو و ریش فرد را کوتاه میکنند، اما عباسی (حمید نوری) آمد، خندید و گفت:
خوشتیپ شدی! ما تا حالا زندانی باریش نداشتیم. اگر ریشهایت را کوتاه کنی دوباره
میفرستمت انفرادی. ما از ریش، بدلیلی اینکه نماد این جماعت بود،متنفر بودیم .من
همان روز ریشهایم را زدم.»
مهدی اسحاقی در ادامه شهادتش و در پاسخ به سوال دادستان
به ماجرای دیدن کارت شناسایی حمید نوری توضیح داد: « وقتی کارت در فاصله ۲۰-۳۰ سانتیمتری
او،روی زمین افتاد. او روی کارت را خواند که نوشته شده بوده "برادر شهید حمید
نوری"
و ادامه داد :« برادر شهید آن زمان یک “تایتل” بود. شاید
برادر حمید نوری در جنگ کشته شده باشد یا یک چنین چیزی. اما کارت شناسایی او با
کارتهای شناسایی امثال ما فرق داشت. آن کارت شناسایی مجوز ورود او به زندان و …
بود.»
مهدی اسحاقی تأکید کرد روی کارت را دیده و آن را خوانده
است.
در ادامه روز شانزدهم دادگاه حمید نوری، دادستان از مهدی
اسحاقی پرسید: وقتی متوجه شد حمید عباسی اسم اصلیاش حمید نوری است آیا برای کسی
این موضوع را تعریف کرده است؟
مهدی اسحاقی گفت:«نه، برای من مثل یک راز بود و
دلیلی نداشت برای کسی بگویم تا اینکه از زندان بیرون آمدم. در آلمان بودم که شنیدم
ایرج مصداقی به نوشتن درباره وقایع زندان،دست زده است.از آنجایی که میدانستم ایرج
حافظه خوبی دارد و میدانستم که چه عواقب دیگری هم پیش خواهد آمد، به سوئد آمدم و
ایرج مصداقی را ملاقات کردم.
به او گفتم: یک چیز جالب برایت دارم، میدانی اسم واقعی
حمید عباسی چه بود؟
گفت: نه،
وقتی به او گفتم: لبخند روی لبهاش پدیدار شد.
گفت: از کجا فهمیدی؟
مهدی :«ماجرا را برایش تعریف کردم.»
دادستان: چه زمانی برای ایرج تعریف کردی؟
مهدی اسحاقی:فکرکنم حدود ۱۷سال پیش
درمحدده ۲۰۰۳سال میلادی،اینجزئیات
دقیق یادم نیست. اصراری روی تاریخش ندارم،
میدانم خیلی سال پیش بود.
دادستان: به غیر از ایرج مصداقی برای کسی دیگری گفتی؟
مهدی اسحاقی: نه، به جز اعضای خانوادهام.
دادستان: چرا تعریف نکردی؟
مهدی اسحاقی: دلیلی نداشت، فقط ایرج بود که مینوشت. یا
حداقل من نمیدانستم کس دیگری هم مینویسد. حتی ایرج گفت: چرا خودت شروع به نوشتن
نمیکنی؟
گفتم: من تواناییاش را ندارم.
دادستان: حمید عباسی که در گوهردشت دیدی، همان عباسی است
که در اوین دیدی؟
مهدی اسحاقی: بله
دادستان: چه چیزی باعث میشود اینقدر مطمئن باشی؟
مهدی اسحاقی:ما کسی دیگری کنارمان نبود، دادستان و
دستیار دادستان اینها بودند فقط. شاید حتی خوابهای ما هم مثل هم باشد.
دادستان:چه زمانی متوجه شدی در سوئد تحقیقات مقدماتی در
این باره حمید نوری شروع شده است؟
مهدی اسحاقی:«سال ۲۰۱۹. من یک بار دیگر به سوئد آمده بودم و در یک مهمانی ایرج
مصداقی را دیدم، به سمتم آمد و گفت: مردم به تو بدهکار هستند.
گفتم: منظورت را
نمیفهمم.
گفت:ازآن
سازهاست که بعدا صدایش درمیآید.
همسر ایرج مصداقی گفت: خب به او بگو.
بعد ایرج گفت:
نه الان وقتش نیست. من هم کنجکاوی نکردم، تا اینکه چند هفته بعد ایرج تماس گرفت و
گفت: یک خبرخوش دارم.
گفت: گرفتیمش!
گفتم : کی را
گرفتید؟
گفت: حمید
عباسی، حمید نوری…
من حس عجیبی داشتم،اول باورم نمیشد، خوشحالی ،درد، غم،
رنج، تمام آن تصاویر زشت و زیبا به سراغم آمد.احساسی که نمیشود برای آن اسمی پیدا
کرد. این مکالمه به پایان رسید، برادرم از طریق واتس آپ یک عکس برایم فرستاد، من
این عکس را بلافاصله شناختم. برادرم گفت: این عکس را میشناسی؟
در پاسخش گفتم: معلومه این حمید نوری است. عکس فقط از
صورتش بود و نمیدانم از کجا آمده بود.»
دادستان: باز هم عکس در اینترنت دیدی؟
مهدی اسحاقی:«راستش را بخواهید من پرهیز میکنم اخبار حمید نوری را دنبال کنم.
ایرج مصداقی دوست من است،اما من کتابهای او را نخواندهام، من خودم یکی از
هنرپیشههای آن داستان هستم، چه چیزی را بخوانم؟ اعتراف میکنم که تحمل خواندنش را
ندارم، چون خیلی عصبی میشوم. من بیش از یک سال تراپی رفتم تا بتوانم بخوابم و
مانند آدمهای نرمال زندگی کنم. شما همه میدانید که یک روانشناس یا روانکاو نمیتواند
معجزه کند. فقط میتواند کمی کمک کند.»
دادستان:من دیدم چند بار وقتی درباره نوری صحبت
می کنی برمیگردی او را نگاه میکنی، وقتی او را میبینی چه حسی داری؟
اسحاقی: همان حسی که گفتم، نمیتوان نوشتش، من باورم نمیشود
جای ما عوض شده است و او محاکمه میشود. من جایی نشستم که همه دوست دارند بنشینند.
من از خشونت و انتقام بیزارم، اما اعتقاد دارم هرچقدر بکاری همان قدر درو میکنی.
دادستان: این شخص را میشناسی (اشاره به حمید نوری)؟
مهدی اسحاقی:بله رنگ چشمهایش،حالت دستهایش که در هم
فرو برده و….
بعد از اینکه دادستان پرسشهایش از مهدی اسحاقی به پایان
رسید.
وکیل مشاور او
برخی سوالهای کنترلی از او پرسید. وکیل مشاور گفت: اولین باری که حمید نوری را
دیدی سال ۶۵ بود،ولی
خودت گفتی سال ۶۶ بود،
کدام درست است؟
اسحاقی گفت: اصراری بر تاریخها ندارد چون آنها اسفند ۶۵ وارد
گوهردشت شدند و ممکن است اواخر سال ۶۵ یا اوایل
سال ۶۶ بوده
باشد.
وکیل مشاور:چندبار حمید نوری را در گوهردشت ملاقات کردی؟
مهدی اسحاقی:«من دهها بارحمید نوری را ملاقات کردم، مثلا وقتی در بند میآمد.
مشخصا با من برخورد نمیکرد،اما قدم میزد. هم با چشمبند و هم بدون چشمبند،او را
دیدم.دراوین هم به همین صورت،ما گاهی در بند بدون چشمبند بودیم و فکر میکنم دو
سه بار در اوین او را دیدم.
مهدی اسحاقی درادامه درباره آسیبهایی که در دوران زندان
به او متحمل شده و رفتن پیش روانشناس برای معالجه صحبت کرد:
«سال ۲۰۰۰ وارد
آلمان شدم. ابتدا در آلمان شرقی بودم، آنجا همچنین امکانی وجود نداشت، بعد که به
سمت آلمان غربی آمدم. آنجا موسسهای بود که از زندانیان شکنجه شده،حمایت ویژه میکردند. آنها روانکاو داشتند، من رفتم و خودم
را معرفی کردم . روانکاو گفته بود؛ هر زمان نیاز داشتی با من حرف بزنی بدون وقت
قبلی میتوانی به ما مراجعه کنی وبیایی. این روند تا یک سال و نیم ادامه داشت. این
موسسه کمک مالی از دولت میگرفت، بعد از قطع شدن کمکهای دولتی، دیگر نتوانستند
ادامه بدهند.
من با کسی که صحبت میکردم رابطه خوبی داشتم، برای همین
راحت نبودم با کس دیگری صحبت کنم. بعدش مشغول کارهای سخت شدم و این کمی به من کمک
کرد. ولی فکر می کنم برای این درد درمانی نیست. مدتها بود میتوانستم شبی دو سه
ساعت بخوابم. از وقتی ماجرای حمید نوری شروع شدهف شب ها یک ساعت هم نمیخوابم. من
دارو مصرف میکنم که بتوانم آرام باشم.من درمانگر(اسیستانت) اجتماعی هستم، کارمن
با جوانان افغانستانی و ایرانی بعنوان پناهنده است. که روزانه برای طرح مشکلاتشان
به من مراجعه می کنند.برای همین باید قوی باشم، من هر روز میجنگم.»
وکیل مشاور به دوران زندان مهدی اسحاقی بازگشت و از او
خواست در زمان اعدامها حس خود را بیان کند.
مهدی اسحاقی:«بعدازاینکه مارا به بند جهاد برگرداندند روزهای سختی برای ما شروع
شد. من هر روز دوش آب سر میگرفتم و دوشهای دیگر را باز میکردم که کسی صدای من
را نشنود، چون من آدمی بودم که در طول زندان شاد بودم،آواز میخواندم ودلم نمیخواست
کسی گریه من را ببیند. هنوز هم دلم نمیخواهد. فقط یک بار خندیدم، همین اخیرا که
از خواب بیدار شدم با قهقه، همین امروز که حمید نوری مقابل من متهم است، بی اختیار
خندهام گرفت، ولی چون قرص مصرف میکنم توانستم دوباره به تختخواب بروم، خوابم
نمیبرد ولی آرام هستم.»
وکیل مشاور: در دوره اعدامها شکنجه جسمی شدی؟
مهدی اسحاقی:«یادم هست روی پاهای من خارش میگرفت، گویی که آتش گرفته است. درست
است که بین بچههای زندان دکتر هم بود، ولی دکتر پوست نداشتیم، من هم تغییری روی
پوست پام نمیدیدم، فقط همانطور که گفتم یک شوک به پاهایم وارد میشد، بعد از یک
مدت تمام شد. در طول اعدامها کسی من را شکنجه نکرد.»
یکی دیگر وکلای مشاور شاکیها و شاهدین تعدادی اسم را
برای مهدی اسحاقی خواند و از او خواست بگوید آیا آنها را میشناسد: «حمزه
شلاوند بروجردی، محمود میمنت، علی حاجینژاد، سید عقیل محمدی برنجستانی، عادل
طالبی.»
مهدی اسحاقی گفت: فقط محمود میمنت را شنیده و برایش آشنا
است.
یکی دیگر از
وکلای شاکیها گفت: آیا همایون کاویانی را در آن مدتی که اعدامها انجام میشد میشناخته
و تماسی با او داشت است؟
اسحاقی گفت
کاویانی را در راهروی مرگ دیده است و توضیح داد؛در بازپرسی پلیس، یک اسم را اشتباه
گفته، دوبرادر به نامهای مجید و حمید مشرف که او به اشتباه از آنان «مبشری» یاد کرده
است.
سپس وکلای مدافع حمید نوری ازمهدی اسحاقی سوالاتی را
مطرح کردند.
اولین سوال درباره کتابهای ایرج مصداقی بود، وکیل مدافع
نوری گفت: اسحاقی دربازجویی اولیه گفته پلیس کتاب ایرج مصداقی را خوانده، اما
اکنون در دادگاه میگوید: نخوانده است وازاسحاقی خواست در این باره اگر توضیحی
دارد ارائه دهد.
مهدی اسحاقی:«ایرج مصداقی در یکی از کتابهایش اسم من را میبرد، باز هم تاکید
میکنم من کتابهای ایرج را نخواندم، ولی بچههای دیگری که کتابهای ایرج را
خوانده بودند برای من تعریف کردند. بنابراین بخشی از این کتاب ایرج مصداقی را بچهها
برای من تعریف کردند. فکر میکنم جواب سوالتان را گرفتید»
وکیل مدافع نوری: شما کتابهای ایرج را در خانه دارید؟
مهدی اسحاقی: بله، ولی جرات خواندنش را ندارم، میتوانیدنگاه
کنید،لای کتاب بازنشده،کاملا نو هستند. من پرهیز میکنم چون اذیت میشوم.
وکیل مدافع نوری پرسید: آیا درباره بازجوییهایی پلیس با
دوستانش یا دیگر شاهدها صحبتی داشته است؟ اسحاقی تاکید کرد: به هیچ عنوان و تاکید
کرد موضوع بازداشت حمید نوری خیلی سر و صدا کرد و همه درباره آن صحبت میکردند.
وکیل مدافع حمید
نوری از دادگاه اجازه خواست بخشی از صحبتهای مهدی اسحاقی در بازجویی اولیه پلیس
را بخواند، زیرا با صحبتهای او در دادگاه همخوانی ندارد.
مهدی اسحاقی هم توضیح داد که برخی صحبتها بالاخره بین
همه رد و بدل میشد،اماجزئیات بازجوییها را برای هم نگفتهاند.
اسحاقی چندین بار تاکید کرد: که هیچ کدام از شاهدها
درباره بازجوییها با هم صحبت نکردهاند. اسحاقی بار دیگر در پاسخ وکیل مدافع نوری
توضیح داد که او با دیگر زندانیان در تماس است، آنها درباره مسائل و خاطرات زندان
صحبت میکنند، اما این که به هم بگویید چه بگویند یا نگویند چنین چیزی نبوده است.
وکیل مدافع حمید نوری از مهدی اسحاقی خواست به موکلش
(حمید نوری) خیره نشود.
وکیل مدافع حمید نوری اعدامها و شکنجه در «اتاق گاز» را
«ادعا» خواند. در ادامه وکیل مدافع حمید نوری درباره چشمبند سوالاتی از مهدی
اسحاقی پرسید و تاکیدداشت برای او مهم است بداند چه نوع چشمبندی داشته است، آیا
چشمبند خود او بوده یا چشمبندی که زندانبان به او داده است.
وکیل حمید نوری تصویری را در دادگاه نمایش داد که مهدی
اسحاقی پیشتر در اداره پلیس کشیده بود و محل دادگاه که هیأت مرگ در آن حضور داشت
را نشان میداد.
مهدی اسحاقی
توضیحاتی ارائه دادوگفت:که زیاد خوب نمیتواند نقاشی بکشد.
آخرین پرسش وکیل مدافع حمید نوری از مهدی اسحاقی درباره
چگونی دیدن حمید نوری و ناصریان (قاضی مقیسه) اززیر چشمبنده بوده است.
وکیل حمید نوری با استناد به برخی صحبتهای اولیه اسحاقی
در بازجویی پلیس تاکید داشت که او تنها از گردن به پایین نوری و ناصریان را دیده
است، اما همزمان مهدی اسحاقی گفت: که صورت آنها را دیده و احتمالا مترجم در روز
بازجویی برخی نکات را درست ترجمه نکرده است.
بر پایهی یادداشتهای پیشینم برآنم:
دادخواهی همین است! هم صدا شدن با مادران، پدران، همسران و فرزندان همهی
ایرانیان خفته در خاورانهای ایران، بدون گره زدن نامِ مبارزان با وام خواهی حقوق
بشری اتحادیهی اروپا که نمایندهاش در جریان مضحکهی نشست قاضی مرگ ابراهیم رئیسی
برتخت قوهی اجرایی مهمان این جانی و حاکمیت جنایتکار بودهاند .
باری کارما از امروز با
دادگاه و محاکمه حمید نوری در استکهلم تازه آغاز شده است، پژواک صدای دادخواهی همهی
مردمان رنج کشیده و داغدار، به وسعت ایران باشیم
با ارائه شهادت مهدی اسحاقی، جلسه شانزدهم ازدادگاه حمید
نوری در شهراستکهلم به پایان رسید. جلسه هفدهم دادگاه روز جمعه ۱۷ سپتامبر / ۲۶ شهریوربا
شهادت علیاکبربندلی، زندانی سیاسی و از جانبهدربردگان اعدامهای سال ۶۷ به عنوان
شاکی و شاهد، آغاز خواهد شد.
چند نکته ضرور:
*- تا به
امروزخیلی ها که دادگاه حمید نوری را جزء به جزء دنبال می کنند،ازخود می پرسند:آیا
این دادیارولایی ودستیارابراهیم رئیسی قاضی مرگ درکشتارخونین سال۶۷ درزندان
گوهردشت، که امروزقاضی مرگش برراس قوه اجرایی کشوراست ، می شکند وزبان بازمی کند؟
به گمانم قرائن موجود ویادداشت نویسی های روزانه حمید
نوری در زندان و پیام سراسرفحش وناسزای اواززندان استکهلم به بیرون وطرح شکایتی که
توسط معصومی فرسفیرجمهوری اسلامی دراستکهلم نسبت به دستگاه قضایی کشورسوئد وجیغ
بنفش اودرصحنه دادگاه مهدی اسحاقی و پیام رسانی اش ( به رهبرم توهین نکنید)تا
اینجای کارنشانه نشکستن اش وپافشاری برمواضع تاکنونی اش است تا چه پیش اید!
*- دادگاه
نوری طی این شانزده جلسه نشان داد که منطقی این می نماید وارد کلی گویی نشویم وازجزئیانت
بی ریشه ورخ نمودن شاکیان و شاهدین به یکدیگر، باید به شدت پرهیزنمود.چرا ازاین
موارد تنها و تنها وکلای مدافع حمید نوری سود برده وضرروزیانش متوجه امر دادخواهی
می گردد.
*- اپزود
های شانزدهمین روزدادرسی حمید نوری ونشانه گذاری های بجامانده ازهشیاری مهدی
اسحاقی دررابطه با ناروشنی نام ونشان نوری،درکناراپزود اعتراض به بندجهاد درهمزمانی
ورزش درحیاط، شکنجه شدن بی پایان، لحظه به لحظه روند دادگاه را دربرابرتاریکی ها
روشن می سازد.
*- جلسه
مهدی اسحاقی درامرروشنگری نسبت به مفاهیم اتاق گاز، چشم بندبر چشمان خودزدن درصحنه
دادگاه، نقش آفرینی هشیارانه این زندانی سیاسی مستقل رانشان داد.
*-ارائه
صحنه دلخراش بازگویی، نمایه اینکه جنایتکاران زندانبان ماژیک به دست محکومین به
ادعام می دادند تا با دست خودشان، نام و فامیل خود را برکف پایشان بنویسند، نشانه زبونی،عمق
وقاحت، بی آبرویی جنایتکارانه شکنجه گرن این نظام ونشانه گذاری به نقطه سیبل شکنجه
روحی زندانی محکوم به اعدام درشانزدهمین روزدادگاه به نمایش گذاشته شد.
*- ادعای مهدی اسحاقی دردادگاه که طی پنج ماه درسلول
انفرادی و هم بندی اش با مورچکان که درسلول هم بند وهمراه اوبودند. نمای زیبایی ازحسن
انسانی این زندانی رها شده ازبند اسارت نظام دین سالاررا برای قضات دادگاه ودادستان
وما که شنونده مستقیم دادگاه بودیم، به نمایش گذاشت.
*- مهدی
اسحاقی درقبال پرسش دادستان مبنی براینکه چرا آن فرم را امضاء کردید وپاسخ سریع اومبنی
براینکه؛زندگی را دوست می داشتم ومی خواستم زنده بمانم!
خود تقابل دواندیشه اسلامی وانسانی را به نمایش می گذارد.
آن که به کشتن وجان ستاندن آدم ها فکرمی کند وآنکه می خواهد زنده بماند تا زندگی
بخشد وزندگی رادوست بدارد.کاری که امروزمهدی اسحاقی بعنوان،آسیستانت اموراجتماعی
درکشورآلمان به پناهندگان گریخته ازجهنم طالبان افغانستان وجمهوری مومیایی شده
اسلامی ایران می نماید.عین نویدافکاری که فریادزد:"اینان برای طناب دارشان،
دنبال یک گردن می گردند"که این کلام بدل به شعارعمومی درپهنه جامعه داغ ودرفش
واعدام شد.مادرش درروزهای پیش گفت:«سکوت درمقابل جنایت به نوعی پذیرش خود جنایت
است!»
*- به
باورمن؛دادگاه به محاکمه کشاندن حمید نوری دادیارزندان گوهردشت، غیر ممکن هاراممکن
کرده است.کافی است که یک سند ازجنایتکاران اسلامی دردسترس مردمان ما باشد تا شمارا
امروزدرهرکجای جهان که بیابیم،به محاکمه بکشانیم.راه برای ما بازشده است.این گوی واین
میدان !
*- برای
چندمین بارتکرارمی کنم ؛ آنهایی که مفهوم دادخواهی را در داد و دهش گروهی وسازمانی
ومنافع دوام و بقاءرهبری با نشان و بی نشان خود می بینند وصحنه دادرسی نوری دراستکهلم
رابه نبرد ایدئولوژیک پایان نیافته گروه ودسته خود بدل می سازند، هیچ چیزی
ازامردادخواهی درنیافته واهمینت تاریخی این مرحله ازمبارزه خانواده های دادخواه به
وسعت تمامیت جامعه ما را درسیمای جنایتکاری همچون حمید نوری که نماینده بلافصل
نظام اسلامی داغ ودرفش است ، درنمی یابند!
تا
یادداشتی دیگر ...
لینک
یادداشت های دادگاه حمید نوری دراستکهلم :
https://drive.google.com/drive/folders/1l_-DDPT0OmT6arD5agxkUrtLQkrNET6r?usp=sharing
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر